«چنین گفت گرسیوز کینه جوی، که ما را ز ایران بد آمد بروی...»؛ محسن دامادی در کتاب فرنگیس و سووشون که روایتی روان از داستان سیاوش در شاهنامهی حکیم ابوالقاسم فردوسی است، نظم و نثر را با هم ترکیب کرده و با سادهسازی این قصه، آن را تبدیل به داستانی کرده که همه، از پیر و جوان و بزرگ و کوچک، از خواندش لذت خواهند برد.
زمانی که خبر رسید سپاه توران به نزدیکی مرز ایران رسیده، سیاوش که پور دلیر کیکاووس، پادشاه ایران بود، ساز و برگ جنگیاش را حمایل و آهنگ میدان نبرد کرد. سپاه ایران به چشمبرهمزدنی خود را به میدان جنگ رساند و چنان هیبتی از دلاوری و جنگاوری به دشمن نشان داد که افراسیاب، شاه توران، شکستش را حتمی دانست. پس برای اینکه جان سربازان و آبروی خودش را در میدان جنگ هدر ندهد، از جنگ پشیمان شد و پرچم صلح بالا برد. سیاوش این صلح را به صلاح دید، پس با نظر رستم که دیگر فرماندهی جنگ بود، صدها تن از خویشان شاه توران را بهعنوان گروگان و قید ضمانت صلحنامه به ایران آوردند و قصد بازگشت به پایتخت کردند. اما بهناگهان خبر رسید که کیکاووس با این صلح موافق نیست و دستور داده تا ضمن بازگشت سپاهیان به میادین جنگ، گروگانها را نیز یکبهیک به جوخهی اعدام بسپرند...
این کتاب را به تمام کسانی که علاقه دارند شاهنامه را، هم به صورت اصیل و قدیمی آن و هم همراه با توضیحاتی امروزی بخوانند و بهراحتی درکش کنند، توصیه میکنیم.
گرسیوز دامساز با دلی پرکین و راز و اندیشهای چارهساز، روانهی سیاوشگرد شد. برآراست گرسیوز دامساز دلی پر ز کینه سری پر ز راز گرسیوز چون به شهر سیاوشگرد نزدیک شد از لشکریان مردی چربزبان یا زبانباز برگزید و گفت: «برو نزد سیاوش و بگو ای شاهزادهی نامدار، گرسیوز تو را به جان شاه توران و شاه ایران سوگند داده که مبادا از تخت برخیزی و برای پیشواز من بیایی.»
کلیه حقوق این سایت متعلق به کتابفروشی آنلاین «کتابخون» میباشد.
2020 © Copyright - almaatech.ir