به نام خدا

یه کتاب خوب میتونه زندگیت رو عوض کنه!

02166963155
ناموجود
این کالا فعلا موجود نیست اما می‌توانید زنگوله را بزنید تا به محض موجود شدن، به شما خبر دهیم.
موجود شد باخبرم کن

کتاب‌های مشابه







به افق باران - مجموعه شعر









آیکون توضیحات کتاب

معرفی کتاب

کتاب به افق باران، مجموعه شعری از عباس شاه زیدی است که با محوریت اشعار آئینی و ولایی تدوین شده است. این مجموعه حاوی اشعاری است که در قالب‌های سنتی شعر فارسی سروده شده‌اند و بسیاری از آن‌ها برگزیده کنگره‌های کشوری شعر هستند. شاه‌زیدی در این دیوان، با زبانی شیوا و عاطفی، به بیان مضامین عشق و ارادت به اهل بیت (ع) پرداخته و از طریق مضامین عرفانی و عاشقانه، به ابراز خودبیانگری‌های متواضعانه در محضر «جناب عشق» می‌پردازد.

درباره کتاب به افق باران

به افق باران، جایگاهی درخور در میان مجموعه‌های شعر آئینی معاصر دارد. عباس شاه‌زیدی در این اثر، تعهد خود به مضامین دینی و ولایی را با بهره‌گیری از سنجه‌های اصیل شعر فارسی درهم آمیخته است. این اشعار عمدتاً در سوگ، مدح و عرض ارادت به ائمه اطهار (ع) سروده شده‌اند و از نظر کیفی، جایگاه ممتازی دارند، به‌طوری که بسیاری از آن‌ها توانسته‌اند در رویدادها و کنگره‌های ملی شعر، نظر داوران را به خود جلب کنند. این موفقیت نشان‌دهنده تسلط شاعر بر زبان و توانایی او در القای عمیق احساسات مذهبی است.
اشعار به افق باران در قالب‌های سنتی مانند غزل، قصیده و احتمالا مثنوی سروده شده‌اند که نشان‌دهنده وفاداری شاه‌زیدی به ساختارها و ظرافت‌های کلاسیک شعر فارسی است. این انتخاب، امکان خلق مضامین عمیق و چندلایه را فراهم کرده و به شعر، استحکام و وزانتی بخشیده است. شاعر با تکیه بر این قالب‌های آزمون‌شده، توانسته است احساسات شورانگیز مذهبی را در پیوندی مستحکم با زیبایی‌شناسی ادبی ارائه دهد و این مجموعه را به منبعی ارزشمند برای مداحان و علاقه‌مندان به شعر ولایی تبدیل کند.

خواندن کتاب به افق باران را به چه کسانی توصیه می‌کنیم

این کتاب به علاقه‌مندان جدی شعر آئینی، شعر کلاسیک فارسی با مضامین ولایی، و همچنین مداحان و هیئتی‌هایی که به دنبال اشعار مستحکم و باکیفیت برای اجرا در مجالس هستند، توصیه می‌شود. این مجموعه اثری است برای تجربه عمق عشق و ارادت شاعرانه به ائمه (ع).

در بخشی از کتاب به افق باران می‌خوانیم:

سه تا حرفی و مضمونی از این بهتر نیاوردم
جناب عشق از کار شما سر درنیاوردم
مرا جَلد خودت کردی و میدانی که از شوقت
قفس هر شب درش وا بود و من پر درنیاوردم
من از گل نیستم با تو مرا ای عشق می‌بخشی
اگر ایمان به این یک مشت خاکستر نیاوردم
چو مویت بس که مضمون پریشان داشت عمر من
از این دیوان بی‌ترتیب من سر درنیاوردم

نظرات کاربران

کتاب‌های مشابه