کتاب بازنگری در تکنیک بالینی (Rethinking Clinical Technique) نوشته فرد بوش و ترجمه مریم اسماعیلی نسب، در حوزه روانکاوی منتشر شده است و از مجموعه «دفترهای روانکاوی» به شمار میآید. این کتاب، بهویژه برای روانکاوان و علاقهمندان به روانشناسی، اهمیت دارد. فرد بوش، نویسنده این اثر، کتابش را بهعنوان نقطه شروعی برای کارهای بعدی خود میداند و در آن، تلاش دارد تا رابطه بین نظریه و روشهای عملی روانکاوی را بهطور هماهنگ و منسجم مورد بررسی قرار دهد. کتاب به مسائل کلیدی در روانکاوی آمریکایی پرداخته و نگاهی انتقادی به نظریههای روانشناسی خود و نظریهپردازان روابط اُبژه ارائه میدهد.
کتاب بازنگری در تکنیک بالینی در هفت بخش تنظیم شده است که هر یک از این بخشها به بررسی جنبههای مختلف روانکاوی و تکنیکهای بالینی میپردازد:
1. برخی از باورهای رایج درباره تکنیک روانکاوی
2. نقش تقلیلیافته برای ایگو
3. نقش در حال گسترش ایگو
4. تاریخچه مختصری از روانشناسی ایگو
5. روابط اُبژه و مدل ساختاری
6. مکاتب روابط اُبژه
7. علل چندگانه، کارکردهای چندگانه
هدف بوش در این اثر، علاوه بر طرح مسائل کلیدی روانکاوی، نقد و تحلیل موشکافانه نظرات فروید و روانشناسی روابط اُبژه است. او با نقد برخی باورهای رایج در مورد تکنیکهای روانکاوی، سعی دارد چارچوب نظری و عملی روانکاوی را بهروز و اصلاح کند. بوش همچنین تفاوتهای قابل توجهی میان رویکرد خود و دیگر نظریهپردازان فرویدی مطرح میکند و در پی اثبات تأثیر روانشناسی ایگو در تکنیک بالینی است. کتاب در نهایت نگاهی جامع به تأثیر نظریههای مختلف در درمان روانشناختی و روانکاوی دارد.
کتاب بازنگری در تکنیک بالینی بهویژه برای روانکاوان، دانشجویان روانشناسی و پژوهشگران این حوزه مناسب است. این اثر برای کسانی که در زمینه روانکاوی و درمانهای روانشناختی فعالیت میکنند یا به این موضوعات علاقهمند هستند، منبعی غنی از اطلاعات است. همچنین، این کتاب برای افرادی که به دنبال نقد و بررسی نظریات کلاسیک فروید و تحولات جدید در این حوزه میباشند، مناسب است. از آنجا که این کتاب به تحلیل عمیق و انتقادی از اصول روانکاوی پرداخته، برای کسانی که در جستجوی تفکر انتقادی و بازنگری در روشها و تکنیکهای بالینی هستند، توصیه میشود.
«ازلحاظ بالینی، میشود این ملاحظات را با این واقعیت شناختهشده توضیح داد که وقتی بیمار تصویری خصمانه و آزارگر از محیط اطرافش دارد، نباید آن را کاملاً به حساب فرافکنی گذاشت. چهبسا محیط او ممکن است درواقع دقیقاً همانطور باشد که او توصیف میکند و حتی ممکن است برای بیماری که به آن واکنش ناگهانی نشان میدهد نوعی پذیرش اجتماعی به دنبال داشته باشد.ماهیت معاصر این اظهاراتْ جالبتوجه است و به حدود سی سال پیش از تفکرات فعلی دربارهٔ جایگاه روانکاوی، یعنی تولید مشترکی از بیمار و تحلیلگر، برمیگردد. بااینحال، اینطور به نظر میآید که نظریهٔ ساختاری بهطورکلی با دیدگاه روابط اُبژه و هر نظرگاهی که تحلیل را ساختاری دوطرفه بداند در تضاد در نظر گرفته میشود. ماجرا از چه قرار است؟ به نظرم تفسیر رایج از مدل ساختاری اهمیت روابط اُبژه را بهعنوان بخشی از فرایند شکلگیری علائم و تکنیک نادیده گرفته است. آنچه ساختارگرایان دههٔ 1950 مطرح کردند بازگشتی به مدل تعارض و درمان بود که پایه و اساس آن ظهور مجدد اهمیت افزایشیافتهٔ نقشی بود که مشتقات غریزی ایفا میکردند. اهمیت آنچه شفر (1985) آن را رویکرد «تحولی محیطی کارکردی» مینامد (ص 543) صرفاً عاملی فرعی در درک آسیبشناسی در نظر گرفته شد. در نظر گرفتن این موارد بهعنوان عامل فرعیْ ماهیت ذاتی مدل ساختاری نیست، بلکه اتفاقی است که در گذر زمان رخ داده است. بررسی اهمیت روابط اُبژه که بسیاری از ساختارگرایان معاصر آن را نادیده گرفتهاند به نظریههای دیگر واگذار شده است. همین موضوع ساختارگرایان را بهآسانی در معرض انتقاد سایر نظریهپردازانی قرار میدهد که ظاهراً مدلهای درمانی را برخلاف این دیدگاه طراحی میکنند.مقالهٔ آرلو (1985) دربارهٔ نقش برجستهٔ خیالپردازیهای ناخودآگاه در زندگی روانیْ تضاد نهفته در تلاش برای ایجاد مدل درمانی بدون در نظر گرفتن نقش روابط اُبژه در تحول را به تصویر میکشد. در این مقاله، او به دفاع از نقش خیالپردازیهای ناخودآگاه در تعارض درونروانی برمیخیزد و اهمیت بهاصطلاح رویدادهای واقعی در آسیبشناسی را انکار میکند، اما همزمان، اهمیت وقایع واقعی را هم در تفکر بالینی خود نشان میدهد. درواقع آنچه میبینیم این است که آرلو واقعیتهای معینی از روابط اُبژهٔ گذشته را با هدف درک بیمار میپذیرد و از آنها استفاده میکند، درحالیکه اهمیت درک خاص از رویداد را، که برای مسئلهٔ اصلی حیاتی به نظر میرسد، انکار میکند. آرلو این نمونه را ارائه میدهد:مردی، دخترش را مورد سرزنش قرار داد که چرا وقتی یک شب قصد داشته دیر به خانه بیاید، به شوهرش اطلاع نداده است و متقابلاً دخترش هم او را شدیداً سرزنش کرد. بیمار احساس میکرد که باید از دامادش محافظت کند، اما وقتی دخترش عصبانی شد، نگران این شد که نکند دخترش دیگر دلش نخواهد او را ببیند. ازنظر پیشینه، بیمار برادرخواندهای داشت که یک سال از خودش بزرگتر و بسیار پرخاشگر بود و مشکلات یادگیری شدیدی داشت. زمانیکه بیمار 5 ساله بود، برادرخواندهاش به مرکز کودکان عقبمانده سپرده شد. او هرگز نمیتوانست برادرش را ببیند و بعدازآن هرگز نامی از برادرش در خانواده برده نمیشد.»
کلیه حقوق این سایت متعلق به کتابفروشی آنلاین «کتابخون» میباشد.
2020 © Copyright - almaatech.ir