«پادشاهان پیاده» روایت دقیق و بدون تصرف زائران مولایمان حسین (ع) از ایام پیادهروی اربعین است. راویان این اثر از عهدمانا، جامعه میلیونی و متفاوت عاشقان اباعبدالله هستند؛ عکاس یا پزشک، مسلمان یا غیرمسلمان، شیعه یا اهلسنت، آسیایی یا اروپایی، غنی و فقیر، زن و مرد و زائر و مجاور، کوچک و بزرگ، همه یک نقطه مشترک دارند و آن دلدادگی است. در مسیر مشایه، هر کسی یک داستانی دارد، با سرگذشت خوب یا گذشتهای تاریک اما حالا در این چند روز کنار یکدیگر، بهدوراز خطکشیهای نژادی، زبانی، وطنی، مالی، دینی و مذهبی، زیر پرچم اتحاد امام حسین (علیهالسلام) یکدل و یکقدم شدهاند برای پاسداشت نام بزرگمرد تاریخ.
خردهروایتهایی از زیارت اربعین روایتی متفاوت از زیارت اربعین توسط «پادشاهان پیاده» بهزاد دانشگر و محمدعلی جعفری، همراه با مترجمان عربی و انگلیسی، در سفر زیارت اربعین عازم نجف و کربلا شدهاند. آنان در این سفر سراغ نسبت افراد و زائران امام حسین (ع) رفتهاند و حرفها و خاطراتشان از این زیارت پرشکوه و نحوه پیوند خوردنشان با اباعبدالله (ع) را پرسوجو کردهاند. همه اقشار را میتوان در این کتاب دید و خواند: ایرانی، عراقی، اروپایی، مسلمان، غیرمسلمان، شیعه یا سنی، زن و مرد و کوچک و بزرگ حتی موکبدارها، پلیس، نویسنده، روزنامهنگار، عکاس، مجری، پزشک. این کتاب داستان دلدادگی این آدمهاست به اباعبدالله (ع). داستانهای بسیار جذاب و خواندنی از کشش کربلا و پویش جادهٔ نجف تا کربلا و پاهای تاولزده و دلهای لکزده برای رسیدن به نینوا. در تدوین و نگارش مصاحبهها سعی بر این بوده که کمترین دخل و تصرفی در روایتها صورت نگیرد و فقط بازنویسی شود، زبان هر راوی حفظ شده و با لحن خودش روایت شده و همین است که این کتاب را خواندنی کرده است. خواندن خاطره با زبان جنوب شهر تهرانی و اصفهانی و شیرازی و یزدی، یا با لحن عرب لبنانی و فارسی دستوپاشکستهٔ تایلندی مقیم ایران، این کتاب را خواندنی و جذاب کرده است. کتاب مبتنی بر مستندنگاری بوده و همین سبب شده تا خواننده در بخشهایی به تفکر واداشته شود و در بخشهایی عواطفش درگیر شود. «هر مسافر قصهای داشت و گاه رازی یا ارادتی. آغاز قصۀ مسافرها با هم متفاوت بود. گاه از ایران بود، گاه عراق، از شهرهای کوچک و بزرگ، از شرق و غرب عالم... اما پایان همۀ قصهها به یک جا ختم میشد؛ به سرزمینی در کرانۀ فرات و یادگاری که از دل بهشت بر این سرزمین باقیمانده؛ به کربلا، به تربت سیدالشهدا علیهالسلام. هر قصه روایتی بود از نیرویی که مسافر را برمیخیزانَد و میکشانَدَش تا نینوا...»
توی این مسیر شهر دیوانیه به نجف، دو تا قبیلهٔ عشایر با هم درگیری داشتند، حدود ده سال قبل. یکی از قبیلهها سهنفر از آن قبیله را کشته بودند. اینها ازشان دیه نمیگرفتند. میگفتند ما حق بچههایمان را ازتان میگیریم. باید سه تا از شما را بکشیم. تا اینکه زیارت اربعین امام حسین علیهالسلام شد. هر دو عشیره موکب داشتند. یک شب عشیرهای که خون جوانهایش را طلبکار بود مهمان نداشت. پیغام فرستادند برای آن عشیرهٔ دیگر که اگر امشب زائرهایتان را بفرستید موکب ما، خون جوانهایتان را میبخشیم و از خون جوانهایمان میگذریم؛ یعنی به عشق امام حسین یک اختلاف و انتقام عشیرهای که میتوانست باعث جنگ بشود، تمام شد.
کلیه حقوق این سایت متعلق به کتابفروشی آنلاین «کتابخون» میباشد.
2020 © Copyright - almaatech.ir