کتاب عایده روایت زندگی تأثیرگذار «عایده سرور»، مادر شهید «علی اسماعیل»، یکی از اعضای حزبالله لبنان است. این اثر، داستان زندگی عایده را از دوران کودکی تا شهادت فرزند نوجوانش به تصویر میکشد و خواننده را با فراز و نشیبهای زندگی او، از باورهای دینی و تلاشهایش برای پایبندی به ارزشها تا تجربه عمیق از دست دادن فرزند آشنا میکند.
کتاب، رابطه عمیق میان عایده و فرزندش علی را شرح میدهد. علی اسماعیل با وجود سن کم، ویژگیهایی خاص و روحی بزرگ داشت که در مسیر شهادت او تجلی یافت. یکی از کرامات او، عطری خوش است که هنگام شهادت و از خون او پراکنده شد.عایده از کودکی به دین و حجاب علاقه داشت و با وجود مخالفتهای خانواده، حجاب را انتخاب کرد و فعالیتهای مذهبی خود را گسترش داد. او که به آرمانهای حزبالله پایبند بود، با یکی از اعضای این گروه ازدواج کرد و صاحب سه فرزند شد. فرزند بزرگتر او، «علی اسماعیل»، در هفده سالگی به شهود و کراماتی دست یافت و در مسیری معنوی به مقام شهادت رسید.
در بخشی از کتاب، علی با تتوی تصویری از مادری که فرزندش را در آغوش گرفته، عشق و قدردانی خود را به مادرش نشان میدهد. او معتقد بود که حتی در قبر نیز نام و یاد مادرش با او خواهد ماند. این لحظهها و دیالوگها از عمیقترین احساسات انسانی سخن میگویند و پیوندی ناگسستنی میان مادر و فرزند را ترسیم میکنند.
عایده اثری تأثیرگذار و احساسی است که با نگاهی صمیمی و زبانی ساده، ولی عمیق، به مفاهیم ایثار، مادرانگی، و شهادت میپردازد. این کتاب برای مخاطبانی مناسب است که به داستانهای واقعی، مرتبط با مقاومت، ایمان، و مفاهیم انسانی علاقهمندند. همچنین، اثر برای افرادی که دغدغههای مذهبی یا تجربههای مشابهی در زندگی دارند، بسیار قابلتأمل خواهد بود.
کتاب عایده با روایت داستانی از عشق مادرانه و شهادت، ضمن تکریم جایگاه مادران شهدا، ابعاد جدیدی از ایثار و عشق در دل مقاومت را نشان میدهد.
فردای آن روز، دیدم علی در پیامرسان، عکسی از کتفش فرستاده که انگار خونی است. نوشتم: «چه شده علّوشی؟!» باز با دقت نگاه کردم. خالکوبی نقش مادری بود که بچۀ کوچکش را توی بغلش گرفته و زیر آن هم نوشته بود: «عیده.» پرسیدم: «مامان، چرا این کار را کردی؟ کتفت خون آمده! درد داری! دلم نمیآید خونت را ببینم!» گفت: «عایده، من و رفقایم با هم رفتیم خالکوبی. هرکدام اسم کسی را که دوست داشتند، روی بدنشان تتو زدند. من به استاد تتوکار گفتم میخواهم برایم خالکوبی یک مادر را بزنی که بچهاش را بغل کرده. وقتی بچه بودم، مریض شدم و مادرم یک سالونیم درستوحسابی نخوابیده. او همیشه مرا یکوری توی بغلش میگرفته تا بتوانم خوب نفس بکشم. میخواهم با این کارم از او تشکر کنم. اسم مادرم را هم زیرش بنویس... این خالکوبی تازه تمام شده؛ ولی خوب از آب درآمده.» از دیدن عکس گریهام گرفته بود. گفتم: «مامان علی، تو داری همهاش گریۀ مرا درمیآوری!» ــ عایده، وقتی شهید بشوم، توی قبرم تو تنها کسی هستی که با من و نزدیک قلبم هستی. برای همین روی کتفم اسمت را نوشتم. تو اصلاً از دل من بیرون نمیروی که نمیروی؛ حتی اگر شهید بشوم.
کلیه حقوق این سایت متعلق به کتابفروشی آنلاین «کتابخون» میباشد.
2020 © Copyright - almaatech.ir