به نام خدا

یه کتاب خوب میتونه زندگیت رو عوض کنه!

02191306290
ناموجود
این کالا فعلا موجود نیست اما می‌توانید زنگوله را بزنید تا به محض موجود شدن، به شما خبر دهیم.
موجود شد باخبرم کن

کتاب‌های مشابه







گاهی اوقات برای زنده ماندن باید مرد









آیکون توضیحات کتاب

معرفی کتاب

کتاب گاهی اوقات برای زنده ماندن باید مرد، نوشته نصرالله قادری، مجموعه‌ای از هفت نمایشنامه است که مفاهیم عمیقی درباره زندگی، مرگ، و فلسفه وجود انسان را کاوش می‌کند. قادری با زبانی متنوع و بدیع و فضاسازی‌های تأثیرگذار، تجربه زیسته و تأملات فلسفی خود را به نمایش می‌گذارد. این کتاب، اثری هنری و فلسفی است که هم تعقل و هم احساس مخاطب را به چالش می‌کشد. نمایشنامه‌ها به شیوه‌ای خلاقانه و با تأکید بر طرح پرسش‌های بنیادین در باب هستی، جایگاه انسان در جهان و مسئولیت او نوشته شده‌اند.

درباره کتاب گاهی اوقات برای زنده ماندن باید مرد

این مجموعه شامل هفت نمایشنامه است:
1. گاهی اوقات برای زنده ماندن باید مرد
2. به من دروغ بگو!
3. قصه‌ی شهر فرنگ، شهر ما
4. اسفنکس
5. افسانه‌ی پدر
6. سوفیای من!
7. مثل همیشه
هر نمایشنامه در فضایی خاص و متفاوت روایت می‌شود؛ از سلولی نمور و تاریک گرفته تا قبرستانی دورافتاده یا حیاطی قدیمی در حال فروپاشی. این فضاها اغلب مرموز و تاریک‌اند و از عناصری مانند ماه، درخت، دریا و موسیقی برای ایجاد تأثیرات بصری و حسی استفاده شده است.
زبان در نمایشنامه‌ها گاه فاخر و ادبی و گاه عامیانه و محاوره‌ای است. یکی از نمایشنامه‌ها، قصه‌ی شهر فرنگ، شهر ما، با ژانری کمدی و زبانی ریتمیک، حال‌وهوای متفاوتی از سایر آثار این مجموعه دارد.
نمایشنامه‌ها علاوه بر روایت داستان، باورهای نویسنده را درباره مفاهیم مقدس آفرینش، جایگاه انسان، و نقش او به‌عنوان عنصری تأثیرگذار در جهان بازتاب می‌دهند. قادری با تأکید بر پرسشگری، به جای پاسخ دادن به سؤالات، مخاطب را به اندیشیدن دعوت می‌کند.

خواندن کتاب گاهی اوقات برای زنده ماندن باید مرد را به چه کسانی توصیه می‌کنیم

این کتاب برای علاقه‌مندان به نمایشنامه‌نویسی، فعالان تئاتر، و مخاطبانی که به موضوعات فلسفی، هستی‌شناسی، و مفاهیم عمیق انسانی علاقه دارند، مناسب است. افرادی که به دنبال نمایشنامه‌هایی هنری با مضامین چالش‌برانگیز و فضاسازی‌های تأثیرگذار هستند، می‌توانند از این اثر لذت ببرند. همچنین دانشجویان و پژوهشگران در حوزه ادبیات نمایشی و هنرهای نمایشی، با خواندن این کتاب، به ایده‌ها و الهامات تازه‌ای دست خواهند یافت.

در بخشی از کتاب گاهی اوقات برای زنده ماندن باید مرد می‌خوانیم:

هاسمیک: نفرین به سرزمینی که مرگ در آن مائده می‌آفریند. نفرین به روزگاری که زنی تنها، سرشار اندوه عشق چنگ در آسمان می‌زند. هنگامه‌ای که خونش انجماد نور و تنفر بود. کاشکی داوری در کار بود به مرگ من!مرگ من به دست مردی رقم خورد که سپید بود چون برف و پیراهن سرخ پوشیده بود به رنگ انار. او مرا کشت که دوستش می‌داشتم به وسعت دل! لحظه‌ی مردنم نگاهش را دیدم. اندوه نوری منجمد، تنفری یخین در پس مهربانی پنهان مردم چشمش که از زمین و آسمان شرم داشت. نگاهی که حتی همین حالا مرا به لرزه می‌اندازد.من طالب عشق بودم که مُردم! (مکث.)زندگی کردن نابخردی است و ما چه نابخردیم! من آنقدر مُرده‌ام که هیچ چیز مرگ مرا دیگر نمی‌ترساند. بر من حکم نکنید. تا بر شما حکم نشود! فقط با قلبتان مرا بفهمید. با قلبی که اگر عقل می‌داشت هرگز نمی‌تپید.ای آن که مرا دوست نمی‌داری. باش در این جهان و بزی. مرا هم دوست مدار.(آرام آرام صدای چک چک قطرات آب به گوش می‌رسد. ژانوس بی که دری را بگشاید از پشت سر هاسمیک وارد می‌شود. اسلحه‌ای در دست دارد. هاسمیک مهربان بر می‌گردد. روبروی ژانوس زانو می‌زند.)

نظرات کاربران

کتاب‌های مشابه