به نام خدا

یه کتاب خوب میتونه زندگیت رو عوض کنه!

02166963155
ناموجود
این کالا فعلا موجود نیست اما می‌توانید زنگوله را بزنید تا به محض موجود شدن، به شما خبر دهیم.
موجود شد باخبرم کن

کتاب‌های مشابه







چشم هایم آبی بود









آیکون توضیحات کتاب

معرفی کتاب

این کتاب داستانی عاشقانه و اجتماعی است که به بررسی روابط انسانی، احساسات و چالش‌های زندگی معاصر می‌پردازد. داستان حول محور شخصیت اصلی، جوانی به نام "پدرام" می‌چرخد که در جستجوی هویتش و عشق واقعی‌اش است. او در طول مسیر خود با مسائلی همچون مشکلات خانوادگی، تنهایی، و تعارضات اجتماعی روبه‌رو می‌شود.

درباره کتاب چشم هایم آبی بود

محتوای کتاب به گونه‌ای طراحی شده که خواننده را به تفکر درباره مسائل عمیق‌تری همچون عشق، فراق و جستجوی خود می‌کشاند. روابط بین شخصیت‌ها به خوبی تصویر شده و احساسات و دل‌مشغولی‌های آن‌ها به صورت ملموس منتقل می‌شود.

خواندن کتاب چشم هایم آبی بود را به چه کسانی توصیه می‌کنیم

این کتاب برای مخاطبان جوان و بزرگ‌سال نوشته شده است، به‌ویژه کسانی که به داستان‌های عاشقانه و پیچیدگی‌های عاطفی علاقمندند. همچنین، کسانی که به بررسی مضامین اجتماعی و روان‌شناختی در ادبیات علاقه دارند، می‌توانند از خواندن این اثر لذت ببرند. زبان ساده و جذاب کتاب باعث می‌شود که خوانندگان به راحتی با شخصیت‌ها و داستان ارتباط برقرار کنند.

در بخشی از کتاب چشم هایم آبی بود می‌خوانیم:

«مادرم یک بار بهم گفته بود:«دارم دنبال خوشبختی ام می گردم. ناکس باز رفته یک جایی خودش را گم و گور کرده. نمی دانم این دفعه دیگر خودش را شکل چی در آورده. جنس خوشبختی این طوری است که تا با چشم نبینی اش به دنیا نمی آید. هر بار به رنگی در می آید. باید زرنگ تر از او باشی تا بتوانی بشناسی اش.»وقتی مادرم میخواست خودش را با آن وضع جلو چشم همه بُکشد، زیاد دیگر دور و برش نمی پلکیدم. خب ازش می ترسیدم. همان روزی که مطمئن شدم قصد کشتن خودش را دارد، دیگر برای من هم مرده بود. اگرچه کنارم روی آن صندلی چوبی هنوز نشسته بود و هی خودش را به خواب می زد. مادرم برای کارهایش دلیل های عجیب و غریب زیادی جور می کرد. و این میترا را بدجوری کفری کرده بود. چون یک بار بهم گفته بود:«واقعاً برای نفهم بودن هیچ وقت دیر نیست. اگر هزرا سالت هم باشد باز دیر نیست. به نظرم آن دختری که مادرت می گوید سال ها پیش گم کرده، دختری های خودش است. بچگی و دیوانگی خودش است که یک جا تو خانه ی تاریک بابات گم کرده و حالا دارد تو نور مفت کوچه دنبالش می گردد.»

نظرات کاربران

کتاب‌های مشابه