همسر چای کار اثر داینا جفریز داستان این رمان از تصمیم یک زن برای ترک زندگی مشترکش آغاز میشود و پس از آن است که نویسنده مخاطب را با خود به دل یک سفر تاریخی دراز دامن به سم سیلان میبرد. سفری که در آن زن به منظور رسیدن به همسرش که از قضا در زمره چای کاران سیلان نیز هست، آغاز میکند و این سفر برای او سرآغاز اتفاقاتی بزرگ است. منتقدان مطبوعاتی در انگلستان این رمان را اثری تاثیرگذار توام با فضاسازیهای جادویی و درک حقیقی تاریخ از سوی نویسنده معرفی کردهاند. این رمان همچنین به عنوان اثری فوقالعاده پر احساس و آکنده از عشق، اندوه و شادی ستوده شده است. بخش نخست این رمان اینگونه شروع میشود: گوئن که کلاه آفتابی حصیریاش را توی دستش گرفته بود، به نردههای بندر تکیه داد و دوباره نگاهی به پایین انداخت. یک ساعتی میشد که داشت تغییر رنگ دریا را تماشا میکرد و کاغذپارهها، حلقههای پوست پرتقال برگهای شناور روی آب را با چشم دنبال میکرد. حالا که رنگ آب از عمیقترین فیروزهای به خاکستری تیره تغییر کرده بود، میدانست که دیگر زیاد طول نمیکشد. کمی بیشتر روی نردهها خم شد تا تکه پارچه نقرهای رنگی را که داشت از دیدش خارج میشد تماشا کند. وقتی صدای بوق کشتی، بلند، کشیده و و از خیلی نزدیک به گوشش رسید، از جا پرید و دستش را با تعجب از روی نردهها برداشت. هدیه خداحافظی مادرش که یک کیف ساتن کوچک با یک بند منجوق دار ظریف بود از روی دستش سر خورد. نفسش را در سینه حبس کرد و دستش را دراز، دلی دیگر خیلی دیر بود؛ کیف به داخل اقیانوس افتاد و در آبهای کثیف چرخی خورد و فرو رفت. پولهایش داخل کیف بود؛ به اضافه نامه لونس و دستورالعلش که خیلی مرتب تا شده بود. به اطرافش نگاه کرد و غلیان غم را که از زمان ترک کردن انگلستان نتوانسته بود از شرش خلاص شود دوباره حس کرد. پدرش گفته بود اگر از گلاسترشر بیرون بیایی چندان دورتر از سیلان نمیتوانی بروی. همانطور که صدای او در سرش طنین میانداخت، با صدای دیگری به خودش آمد. صدایی که به وضوح مردانه بود ولی آهنگش غیر عادی بود، نرم وآرامبخش و خوشایند.