جنگ که تمام شد بیدارم کن... رمانی است مناسب برای مخاطب نوجوان که در آب و رنگ قلم نویسنده با ایجاد تصویرسازی برای مخاطب سعی دارد به بازنمایی زندگی نوجوانی به نام حامی بپردازد. در این رمان از زبان حامی مقطعی از زندگی او بعد از موشکباران خانهاش در آبادان و مهاجرتش به قم روایت میشود.
رمان جنگ که تمام شد بیدارم کن... رمانی در ژانر دفاع مقدس ویژه مخاطب نوجوان است. قهرمان این رمان نوجوانی 16ساله است. این رمان در 32 فصل کوتاه، مقطعی از زندگی حامی و چالشهای او را در سالهای میانی جنگ تحمیلی را بازنمایی میکند. حامی بهعنوان یک نوجوان با مشکلاتی دستوپنجه نرم میکند که همواره امید، عشق به حوری دختر همسایه و علاقه به هنر، ناجی او بوده است. خواندن این رمان مخاطب را با فضای اجتماعی و فرهنگی شهر قم، چالشهای مهاجران جنگ تحمیلی دور از خانه و کاشانه و اقوام؛ آشنا میکند.
رمان جنگ که تمام شد بیدارم کن را به دختران و پسران نوجوان 15 تا 18 سال پیشنهاد میکنیم.
افرا صندلیاش را پیش میکشد، نفس به نفس میشویم. چه میخواهد بگوید؟! سرم را میاندازم پایین. زیر چانهام را میگیرد و سرم را میآورد بالا و میگوید: «میخوام باهات چشم تو چشم حرف بزنم».
حرفی نمیزنم. میگوید: «من غریبهام؟»
/ نه استاد.
/ ولی تو یه چیزی رو داری از من پنهان میکنی!
/ چی رو استاد؟!
/ این که یکی رو دوست داری؛ ولی از من پنهان میکنی، درحالیکه من می تونم کمکت کنم...
احساس میکنم توی دهان اژدها گیر کردهام. گُر گرفتهام از شرم! ضربان قلبم تند میشود. خیس میشوم از عرق. نمیدانم چه باید بگویم. چهکار باید بکنم. دست و دلم میلرزند. فلج شدهام انگار. افرا به چیزی بند کند، دستبردار نیست.
/ به من اعتماد کن حامی، من که توی این سه سال از همه نظرحمایتت کردم، حالا هم تنهات نمی ذارم. از قدیم گفتن عاشق، سنگ صبور میخواد! میفهمی که؟!
/ نمی دونم شما داری از کی حرف میزنی؟!
/ می خوای بگم عاشق کی هستی؟
/ کسی چیزی گفته استاد؟
/ من از هیچکس چیزی نشنیدهام. من یک خطاطم. یک خطاط، پیدا و ناپیداهای خطوط صورت و زندگی آدمها رو میبینه و میشناسه! من یک نقاشم، یک نقاش همهٔ نقشها رو میبینه و میشناسه! همهٔ رنگها رو میبینه و میشناسه با من روراست باش آقا حامی.
افرا باز همصندلیاش را پیش میکشد و دستهایم را دوباره میگیرد. دستهایش کمی گرم شدهاند. یکدفعه نبض دستم را میگیرد و اسم دخترهای محله را یکییکی میبرد: مریم، زیبا، زهره، فریده، مینا، حوری.
بعد با پوزخندی، پیروزمندانه زل میزند به چشمهای مضطربم. گوشهایم توی عینک افرا، گُر میگیرند.
کلیه حقوق این سایت متعلق به کتابفروشی آنلاین «کتابخون» میباشد.
2020 © Copyright - almaatech.ir