دارساوین : یادداشتهای روزانه فتحالله جعفری 59- 1352به همراه توضیحات تکمیلی و شرح وقایع «دارساوین»؛ خاطرات سرتیم یگان حفاظت از امام(ره) «دارساوین» اثری مستند در حوزه خاطرات دفاع مقدس و انقلاب اسلامی است که در آن خاطرات سردار فتحالله جعفری نوشته شده است. این کتاب در بر دارنده خاطرات شفاهی و بر اساس متن یادداشتهای روزانه وی و به صورت پرسش و پاسخ تدوین شده است. وی با بیان اینکه خاطرات سردار جعفری از زمان دبیرستان در سال 1358 که مسئول گروه حفاظت از بیت امام خمینی(ره) در شهر قم را بر عهده داشت، آغاز شده و تا پایان آبان 59 ادامه دارد، افزود: «دارساوین» خاطرات جالبی از نحوه استقرار امام خمینی(ره) در قم و زمان انتقال ایشان به بیمارستان قلب تهران را در بر دارد. همچنین خاطراتی درباره استقرار ایشان در ساختمانی واقع در خیابان دربند در فروردین سال 1359 بیان شده که پیش از این منتشر نشده بود. در ادامه خاطرات آمده در کتاب «دارساوین» سردار جعفری پس از حفاظت از بیت حضرت امام خمینی(ره) همراه با گروه 64 نفری به کردستان رفتند و در ستونکشیهایی که صیاد شیرازی برای پاکسازی این مناطق انجام میداد، همراه شدند. خاطرات اسیرشدن آنها در کردستان برای پاکسازی مناطق، از جمله خاطرات جذاب کتاب است. کتاب بر ساختار بنا شده است؛ به این معنی که در بخش نخست خاطرات و دستنوشتههای روزانه جعفری از وقاعی مختلف نقل شده و در بخش دوم پرسش و پاسخ میان راوی و نویسنده کتاب برقرار شده که در درک لحظات مختلف و دانستن از جزئیات بیشتر به مخاطب کمک فراوانی میکند. انتشار این اثر را سوره مهر برعهده دارد. در بخشی از این اثر میخوانیم: «مهر 1359 وضع شهر عادی به نظر میرسد. ولی کاری در شهر انجام نمیشود. صالحزاده مسئولیت سپاه و فرمانداری را قبول کرده ولی نمیتواند کار انجام دهد. آقایان نوشمالی، شاملو، ملکمحمودی، زاهدی، خزائی و نوروزی به اداره کشاورزی جهت پست رفته بودند. اول پتو نداشتند، بعد که پتو آوردند شروع به غر زدن کردند. بعد از اینکه افراد از کشاورزی آمدند آقای زاهدی میگوید من دیگر نمیروم. آقای ملکمحمودی و آقای خزائی هم حرفهایی نظیر این میزدند. آقای نوشمالی گفت من دیگر پست نمیدهم. آقای شاملو غر میزند. نمیدانم آدم از مسائل داخلی چه بگوید. برای آقای باروتکوب یک برگه نوشتم که برود پس از اینکه گفتم صحیح نیست به این صورت بروی ناراحت شد و گفت نمیخواهم و ورقه را پس داد. یک اسلحه از افراد هوابرد نزد ما بود که برادر رحیم یسائی آن را به پوربیرک داد ولی هنوز نتوانستهایم اسلحههای خودمان را بیابیم. آقای زاهدی لباس کردی به تن کرده است. در بیمارستان،فتاحی، بهرامی، کروریان و عطیفه بودهاند. آقای …،… و … . نمازشان را دم غروب میخوانند من از این دردها ناراحتم از درگیری با ضد انقلاب باکی ندارم.
کلیه حقوق این سایت متعلق به کتابفروشی آنلاین «کتابخون» میباشد.
2020 © Copyright - almaatech.ir