شیرین لاغر می‌شود - تصمیم‌های شیرین 3

کتاب «شیرین لاغر می‌شود» سومین جلد از مجموعه «تصمیم‌های شیرین» نوشته محمد حمزه‌زاده است. این کتاب داستان زندگی دختری به نام شیرین را روایت می‌کند و محور اصلی آن به موضوع سلامت و تناسب اندام اختصاص دارد. داستان به کودکان کمک می‌کند تا اهمیت مراقبت از سلامت جسمی و انتخاب‌های درست در زمینه تغذیه و فعالیت بدنی را درک کنند. کتاب در قالب 32 صفحه و قطع وزیری با تصاویر رنگی و جذاب ارائه شده است و همراه با راهنمای مهارت‌های زندگی است که به کودکان و والدین کمک می‌کند مهارت‌های مربوط به سلامت و تصمیم‌گیری درست را بهتر بیاموزند. این کتاب با داستانی ساده و آموزنده، کودکان را به تفکر درباره اهمیت سلامت جسمی و انتخاب‌های درست در زندگی روزمره تشویق می‌کند و مهارت‌های زندگی مرتبط با این موضوع را آموزش می‌دهد.

خواندن کتاب شیرین لاغر می‌شود - تصمیم‌های شیرین 3 را به چه کسانی توصیه می‌کنیم؟

خواندن کتاب «شیرین لاغر می‌شود» از مجموعه «تصمیم‌های شیرین» به ویژه به این گروه‌ها توصیه می‌شود: کودکان گروه سنی 7 تا 12 سال که در حال یادگیری مهارت‌های زندگی، به ویژه در زمینه سلامت جسمی، تناسب اندام، و تصمیم‌گیری‌های هوشمندانه هستند. والدین و مربیانی که می‌خواهند کودکان را با مفاهیمی مانند مراقبت از بدن، پذیرش خود، اعتماد به نفس و اهمیت صبر در تغییرات جسمانی آشنا کنند. آموزگاران و مربیان کودک که به دنبال داستان‌هایی آموزنده و جذاب برای آموزش مهارت‌های زندگی و سلامت به کودکان هستند. کسانی که می‌خواهند کودکان را تشویق کنند تا با اراده و تصمیم‌گیری درست، تغییرات مثبت در زندگی خود ایجاد کنند و به سلامت جسمی اهمیت دهند. این کتاب با داستانی ساده و قابل فهم، کودکان را به تفکر درباره اهمیت سلامت، مراقبت از بدن و تصمیم‌گیری‌های مسئولانه تشویق می‌کند و مهارت‌های زندگی مرتبط با این موضوعات را آموزش می‌دهد.

در بخشی از کتاب شیرین لاغر می‌شود - تصمیم‌های شیرین 3 می‌خوانیم

مادر که تازه فهمیده بود شیرین با خودش چه کرده گفت: عزیزم! اولاً که تو چاق نیستی بعد هم رژیم لاغری راه و چاهی دارد نباید سرخود و بدون نظر پزشک این کار را می‌کردی شیرین آمد حرفی بزند که در اتاق باز شد و چند نفر از هم کلاسی‌هایش با چند شاخه‌ی گل وارد شدند. شیرین خیلی خجالت کشید زهرا و نرگس و پری همراه خاله سوری جلو آمدند و به شیرین لبخند زدند. مادر گفت: «بچه‌های عزیزم ممنونم که آمدید چرا زحمت کشیدید؟ بچه‌ها گفتند: «نگران شدیم و آمدیم که خیال‌مان راحت شود. » شیرین گفت: «من حالم خوب است. » نرگس گفت: «الحمد لله. » بعد رو به مادر شیرین گفت: «راستی از شما هم بابت دست پخت خوش مزه‌تان ممنونیم غذا‌های جالبی برای شیرین درست می‌کنید ما در چپ چپ شیرین را نگاه کرد. شیرین سعی کرد در چشمان مادر نگاه نکند. شاید در آن لحظه داشت تصمیم جدیدی می‌گرفت!