کتاب حاضر روایتی مستند و جذاب از زندگی شهید محسن حیاتپور، معاون گردان تخریب لشکر 27 محمد رسولالله، است. این اثر در چهارده فصل تنظیم شده و با عناوینی همچون «لب چشمه خورشید» و «سفر به سرزمین سروها»، سرگذشت یکی از قهرمانان دفاع مقدس را بازگو میکند. نویسنده با پرداختی دقیق و روایی، زندگی خانوادگی، فعالیتهای ورزشی، و تحولات شخصیتی این شهید بزرگوار را بررسی کرده و نقش او را در جبهههای مختلف به تصویر کشیده است.
کتاب با شرح ماجرای آشنایی والدین شهید آغاز میشود و به فرهنگ خانوادگی او میپردازد. محسن حیاتپور از دوران کودکی به فوتبال علاقهمند بود و بعدها به ورزش هندبال روی آورد و در این رشته، بهعنوان دروازهبان موفق عمل کرد. در ادامه، حضور فعال او در مجالس عزاداری و فعالیتهای سیاسی قبل و بعد از انقلاب اسلامی روایت میشود.
شهید حیاتپور پس از انقلاب، به گروه احمد متوسلیان پیوست و در کردستان و پایگاه دوکوهه حضوری فعال داشت. این تجارب، بهویژه مأموریت در مریوان، نقش مهمی در شکلگیری شخصیت او ایفا کرد. در ادامه، شهید حیاتپور برای مقابله با رژیم صهیونیستی در لبنان حضور یافت و در نهایت، در عملیات والفجر یک به شهادت رسید.
یکی از جذابترین بخشهای کتاب، خاطراتی از شبهای آزاد مریوان است که به توصیف صمیمیت، شوخیها، و روحیه همرزمان میپردازد. در بخشی از این روایتها، حاج احمد متوسلیان به اشتباه هدف یکی از شوخیهای جمعی قرار میگیرد، که به صحنهای طنزآمیز و بهیادماندنی تبدیل میشود. این خاطرات، در کنار روایتهای جدیتر، تصویر چندبعدی و انسانیتری از شهید حیاتپور ارائه میدهد.
این کتاب برای علاقهمندان به تاریخ معاصر ایران، بهویژه دوران دفاع مقدس، بسیار مناسب است. دانشجویان رشتههای علوم انسانی، بهخصوص در حوزه ادبیات مقاومت و جامعهشناسی تاریخی، میتوانند از این اثر بهعنوان منبعی ارزشمند استفاده کنند. خانوادهها نیز با مطالعه این کتاب میتوانند ارزشهای ایثار، مقاومت، و دلاوری را به نسلهای جدید منتقل کنند و جوانان را با زندگی قهرمانانی همچون شهید حیاتپور آشنا سازند.
این اثر با روایت زندگی و مبارزات یک قهرمان، نهتنها سندی از تاریخ پر افتخار ایران است، بلکه الهامبخش و آموزشی برای هر کسی است که به ارزشهای انسانی و مسئولیتهای اجتماعی باور دارد.
«رضا دستواره مجلس را دست گرفته بود و از خاطرات «شبهای آزاد» مریوان و حاج احمد تعریف میکرد و همه بچهها را میخنداند. رضا میگفت: «مریوان که بودیم حاج احمد یه سنت خیلی باحال گذاشته بود به نام شب آزاد، چهارشنبهها همه توی یکی از اتاقها جمع میشدند و من و مجتبی عسگری و بچههای مثل ما، تا دلت میخواست مسخره بازی درمیآوردیم! کارهایی رو که جرات نداشتیم یکی اش رو جلو حاجی انجام بدیم تلافی میکردیم! جشن پتو میگرفتیم و حتی یه بار یکی رو توی تاریکی گیر انداختیم و تا میخورد زدیمش. آخر سر معلوم شد خود حاج احمد متوسلانی بوده…»
کلیه حقوق این سایت متعلق به کتابفروشی آنلاین «کتابخون» میباشد.
2020 © Copyright - almaatech.ir