کتاب حاضر روایتگر سرگذشت شهید کرامت الله داخته است که در لشکر 25 کربلا و در رسته پیاده به اسلام خدمت می کرد که در منطقه شلمچه و در عملیات تکمیلی کربلای پنج به شهادت رسید.
نسیم صبحگاهی اگر چه گرم اما لذتبخش بود. کمی که از چادر فاصله گرفت گوشهای نشست و به فکر فرو رفت به این فکر کرد که اینجا هیچکس هراسی از مرگ ندارد و همه آرزو دارند شهید شوند. خود او نیز از وقتی به خدمت سربازی رفته بود، آدمی دیگر شده بود. حالا هم که به جبهه آمده بود حس میکرد هر روز بیشتر از روز قبل از دنیای مادی و خاکی فاصله میگیرد. اگر افتخار شهادت نصیبش شود، آیا پدر و مادرش میتوانند تحمل کنند؟ برادرانش و تنها خواهرش که جانش به جان کرامت بسته است چه؟ روزی که میخواست به جبهه بیاید هر چه تلاش کرد تا به خواهرش مرضیه زنگ بزند و از او خدا حافظی کند نتوانست. میدانست که اگر این کار را بکند، خواهرش اشک خواهد ریخت و التماسش خواهد کرد که از این تصمیم منصرف شود. هوا کمی روشن شده بود. خورشید داشت طلوع میکرد. نگاهی به صفحه سفید کاغذ انداخت، گوشههایش کمی گِلآلود بود. با انگشتش کمی آن را تمیز کرد و با خود گفت: «باید بهشون سفارش کنم اگه شهید شدم، غصه نخورن، شهادت یعنی عاقبت به خیری... بعد، شروع به نوشتن کرد.
خواندن این کتاب به دانشجویان تاریخ برای درک عمیقتری از تاریخ ایران، علاقمندان به ادبیات داستانی واقعی به خواندن داستانهای واقعی و مستند علاقه دارند، نسل جوان برای آشنایی با تاریخ گذشته و تجارب نسلهای قبل، محققان و پژوهشگران که به دنبال منابع دست اول برای تحقیقات خود هستند پیشنهاد میشود.
کلیه حقوق این سایت متعلق به کتابفروشی آنلاین «کتابخون» میباشد.
2020 © Copyright - almaatech.ir