این داستان بر اساس یک پروندهٔ واقعی نوشته شده است اما اسامی شخصیتها و مکانها به دلایل امنیتی واقعی نیست و هرگونه تشابه اسمی تصادفی است. کتاب به موضوعاتی مانند عشق، خیانت، فساد، ترس، دلهره، مرگ و... می پردازد.
نگاه از سیاه و سفید صفحه گرفت و خودش را رها کرد روی صندلی کنار میز! میلش به نوشیدن دستش را بالا آورد تا زنگ کنار میز را فشار بدهد و دوباره نگاهش را دوخت به صفحهای که هنوز مهرههای آن تکان نخورده بود. گاهی هفتهها کسی را به بازی دعوت نمیکرد و گاهی هم شبش را کنار صفحه روز میکرد و هم روز را با فکر حرکت بعدی به شب میرساند. از نوجوانی مهمترین سرگرمی و بازیش برای قدرتنمایی، نشاندادن تسلطش بر سیاه و سفید شطرنج بود. لذت میبرد از اینکه حریفش را به تکاپو بیندازد، حتی گاهی حرکتی عمدی به مهره میداد تا حریف کمی حس برتر بودن در زمین داشته باشد و بعد مستاصل بشود و او بازی را طول میداد تا با دیدن دست و پا زدن حریف ته دلش بزمی به شادی راه بیندازد و لحظاتی را به خوشی بگذراند؛ اما حالا نه حریفش را باید دست کم میگرفت و نه زمان را باید میسوزاند. با حس سوزش چشمانش پلک زد و سرش را بالا گرفت، لب در هم کشید و نگاه گرداند روی تمام وسایلی که در سکوت کنارش بودند و هیچ دخالتی در تصمیماتش نداشتند. لبخند به صورتش نشست؛ سکوت و سکون اطرافش را دلیل قدرتش نمیدانست اما به هر حال به آن نیاز داشت و حالش را خوب میکرد.»
خواندن این کتاب به علاقهمندان به ادبیات معاصر و رمانهای ایرانی پیشنهاد میشود.
کلیه حقوق این سایت متعلق به کتابفروشی آنلاین «کتابخون» میباشد.
2020 © Copyright - almaatech.ir