رمان رودین اثر ایوان تورگنیف، نویسنده برجسته روسی، یکی از آثار ماندگار ادبیات قرن نوزدهم است که تصویری واقعگرایانه از جامعه روسیه آن زمان ارائه میدهد. این کتاب در فضایی اشرافی و روشنفکرانه روایت میشود و بهطور خاص بر شخصیتپردازی عمیق و تحلیل روانشناختی شخصیت اصلی خود تمرکز دارد. ترجمه روان و شیوای محمدهادی شفیعیها، خوانش این اثر را برای مخاطبان فارسیزبان جذابتر کرده است.
داستان در یکی از روستاهای روسیه آغاز میشود، جایی که مجالس اشرافی به میزبانی زنان برگزار میشود و موضوعات مختلف سیاسی، اجتماعی، و فرهنگی به بحث گذاشته میشوند. رودین، شخصیت اصلی داستان، جوانی خوشسیما، تحصیلکرده، و سخنور است که با مهارت در گفتوگو و مناظره به این محافل راه پیدا میکند. تأثیرگذاری کلام و هوش او بهقدری است که بیوهای اشرافی، او را به خانه خود دعوت کرده و پذیرای او میشود.
اما شخصیت رودین با ورود به این خانه و مواجهه با ماجرایی عاشقانه، وجه دیگری از خود را نشان میدهد. او که بهظاهر مردی آرمانگرا و الهامبخش به نظر میرسد، در عمل فردی ناتوان در تصمیمگیری و بهکارگیری ایدههایش است. تضاد میان افکار و عمل او، او را به شخصیتی خاکستری بدل میکند که نه میتواند در جامعه تأثیرگذار باشد و نه در زندگی شخصی به موفقیت برسد.
رمان رودین بهخوبی جنبههای مختلف شخصیت روشنفکران روسیه آن دوران را با زبانی رئال و واقعگرایانه به تصویر میکشد.
این کتاب مناسب علاقهمندان به ادبیات کلاسیک روسی، داستانهای شخصیتمحور و تحلیلهای عمیق روانشناختی است. اگر به بررسی تضاد میان ایدهآلگرایی و واقعیت علاقه دارید یا میخواهید تصویری از جامعه روشنفکری و اشرافزادگان روسی در قرن نوزدهم داشته باشید، رودین انتخابی ایدهآل است.
پیگاسوف باز با صدای نازک و تودماغی پرسید: «اجازه میفرمایید بپرسم این آشنای شما، آقای بارون موفل... مثل اینکه باید اینطور ایشان را نام ببرم؟ نه؟»
«درست است.»
«آقای بارون موفل کارشناس اقتصاد سیاسی است یا اینکه همینطور ساعات فراغتی را که بعد از تفریحات در میان طبقات عالیه و ساعات کارشان باقی میماند صرف این کار میکند؟»
رودین خیره به پیگاسوف نگاه کرد، اندکی سرخ شد و جواب داد: «بارون از سر تفنن به این کار میپردازد. ولی در مقالهی او مطالب منصفانه و دقیق بسیاری به چشم میخورد.»
«من چون از مفاد آن اطلاعی ندارم نمیتوانم اظهار نظر کنم... ولی جسارت کرده میپرسم حتما نوشتهی دوست شما بیشتر حاوی بحثهای کلی است نه واقعیات ملموس؟»
«در آن هم واقعیات هست و هم مباحثی که متکی بر واقعیات است.»
«پس اینطور، پس اینطور. عرض کنم، به عقیدهی من و... بنده گاهی هم میتوانم در موقع خودش حرف خودم را بزنم. من سه سال در دِرپت جان کندهام... به عقیدهی من، همهی این چیزهایی که بحثهای کلی، فرضیه، سیستم... نامیده میشوند مرا ببخشید که شهرستانیام و حقایق را صریح توی چشم میگویم به هیچ دردی نمیخورند. تمام اینها فضلفروشی و فقط برای تحمیق مردم است. آقایان، صاف و پوستکنده حقایق را به ما بگویید و بقیهاش مال خودتان.»
رودین گفت: «واقعا همینطور است! ولی خوب، معنای حقایق را هم باید گفت.»
پیگاسوف ادامه داد: «بحثهای کلی! این بحثهای کلی قاتل مطالعات و نتیجهگیریهای من هستند! تماما هم بر اساس بهاصطلاح معتقدات نهاده شدهاند. هر کسی از معتقدات خودش دم میزند و خواستار آن است که دیگران به آنها احترام بگذارند. های و هوی دربارهی آنها راه میاندازد! آخ!»
پیگاسوف مشت گرهکردهاش را در هوا تکان داد. پاندالفسکی خندید.
رودین گفت: «بسیار خوب! معلوم میشود که به نظر شما اصولاً معتقداتی وجود ندارد.»
«نه، وجود ندارد.»
«شما به این نظر خودتان عقیده دارید؟»
«بله.»
«پس چطور میفرمایید معتقداتی نیست؟ بفرمایید، همین یکی خودش دلیل بر این است که معتقداتی هست...» همه زدند زیر خنده و به هم نگاه کردند.
پیگاسوف دوباره شروع به صحبت کرد و گفت: «معهذا اجازه بفرمایید، اجازه بفرمایید...» ولی داریا مجال نداد و کفزنان بانگ زد: «آفرین! آفرین! پیگاسوف شکست خورد، دیگر شکست خورد.» و خیلی آهسته کلاه را از دست رودین بیرون کشید.
کلیه حقوق این سایت متعلق به کتابفروشی آنلاین «کتابخون» میباشد.
2020 © Copyright - almaatech.ir