باخ برای بچهها رمانی از هلن گارنر است که اولین بار در سال 1984 منتشر شد و جایزههای ادبی متعددی را برای نویسنده به ارمغان آورد. این کتاب یکی از شاهکارهای ادبیات مدرن استرالیا است که به بررسی پیچیدگیهای زندگی خانوادگی و روابط میان شخصیتهای معمولی در عصر مدرن میپردازد. گارنر در این اثر با نثری دقیق و شخصیتپردازی بینظیر، دغدغههای روانی و اجتماعی افراد را به تصویر میکشد.
رمان حول زندگی یک زوج جوان به نامهای آتنا و دکستر میچرخد که در ملبورن با دو پسر کوچک خود زندگی میکنند. آنها زندگی آرامی دارند، اما مشکلات زیادی از جمله بیماری اوتیسم پسرشان، بیلی، بر روابط آنها سایه انداخته است. با این حال، آنها از پس این چالشها برآمده و به زندگی خود ادامه میدهند. داستان زمانی پیچیدهتر میشود که الیزابت، یکی از دوستان سابق دکستر، وارد زندگی آنها میشود. ورود او به زندگی این خانواده به تدریج باعث آشکار شدن جنبههایی پنهان از گذشته دکستر و تهدیداتی برای رابطههای فعلی آنها میشود. مشکلات کوچکی که در ابتدا به نظر میرسند، به سرعت به بحرانهایی بزرگ و لاینحل تبدیل میشوند.
باخ برای بچهها به خوانندگانی که علاقهمند به داستانهای روانشناسانه و شخصیتمحور هستند توصیه میشود. این کتاب برای افرادی که به تحلیل روابط انسانی، مشکلات خانوادگی، و پیچیدگیهای روانی شخصیتها علاقه دارند، انتخاب مناسبی است. همچنین اگر شما به ادبیات مدرن استرالیا و آثار نویسندگان معاصر علاقهمند هستید، این کتاب تجربهای لذتبخش و پرمعنا خواهد بود.
کنار ایستگاه تراموا روبهروی نردههای بلند گورستان ایستاد. کسی با ماژیک مشکی روی تیر چراغبرق نوشته بود فرمانده دارِن. هیچ تراموایی دیده نمیشد. ولی چشمش افتاد به یک اتومبیل کمپینگ نارنجیرنگ که با سرعت زیاد از بالای خیابان رو به پایین میآمد. بهسمت جنوب میرفت. پردههایی تروتمیز و خوشدوخت داشت و یک سینک ظرفشویی و مردی تکوتنها پشت فرمانش بود.نگاههای دوستانهای باهم ردوبدل کردند و آتنا سوار شد و او دور زد و پیچید توی مسیر دیگری. وارد بزرگراه شدند و در خروجی آن، بعد از رد کردن خیابانی فرعی، بهسمت فرودگاه و خانههای ایتالیایی رفتند؛ خانههایی با ایوانهای سفید و درختان نخل، از حاشیۀ شهر و محلهای جمعآوری ماشینهای اسقاطی عبور کردند و از کنار میدانهای اسبدوانی گذشتند، جایی که اسبها نفسنفسزنان، آرام و صبور مقابل سیمهای خاردار ایستاده بودند. همچنان رفتند و به دشتهای بازالت رسیدند، دشتهایی با خارپنبههایی بلند که سر میجنباندند. و باز هم دور و دورتر شدند تا به بیابانی رسیدند و شب را بیرون ماشین روی زمین خوابیدند، زیر آسمانی بلند و خشک، آنقدر که حتی قطرهای شبنم هم رویشان ننشست.
کلیه حقوق این سایت متعلق به کتابفروشی آنلاین «کتابخون» میباشد.
2020 © Copyright - almaatech.ir