کتاب ازدواج آماتوری اثر آن تایلر، یکی از آثار برجسته نویسنده آمریکایی است که به مسائل عاطفی و خانوادگی پرداخته و در آن زندگی یک زوج و تحول رابطهشان در طول زمان روایت میشود. این کتاب در سال 2004 منتشر شد و جزء یکی از بهترین آثار آن تایلر محسوب میشود.
ازدواج آماتوری داستان زندگی مایکل و پائولین است که از دوران جنگ جهانی دوم آغاز میشود و در طول چند دهه از زندگی آنها به تصویر کشیده میشود. این رمان درباره تلاش یک جوان برای یافتن مسیر زندگیاش در شرایطی است که انتظارات زیادی از او به عنوان تنها مرد خانه وجود دارد. کتاب برخلاف آثار دیگر آن تایلر که اغلب در بازههای زمانی کوتاهتر روایت میشوند، در اینجا بازه زمانی طولانیتری را پوشش میدهد و به طور گستردهای به تحولات روابط خانوادگی و تغییرات فردی میپردازد.داستان از سالهای آغازین جنگ جهانی دوم شروع میشود، زمانی که مایکل و پائولین به هم میرسند و ازدواج میکنند. آنها زوجی زیبا و جوان هستند که در ابتدا زندگی مشترکشان به خوبی پیش میرود، اما زندگی در دهه 60 میلادی آمریکا برای آنها آسان نیست. این زوج با مشکلات اقتصادی، فرهنگی و شخصی زیادی روبهرو میشوند. داستان از طریق لحظات سخت و شیرین زندگی آنها، به تحولات و تغییرات شخصیتهای اصلی و روابطشان با یکدیگر میپردازد. کتاب همچنین تأکید زیادی بر روابط خانوادگی، تاریخچه فردی و اجتماعی، و پیوندهای عاطفی دارد.
ازدواج آماتوری به کسانی که به روابط انسانی پیچیده، داستانهای خانوادگی و تحلیلهای روانشناختی علاقهمند هستند، توصیه میشود. این کتاب مخصوصا برای کسانی که علاقهمند به رمانهایی هستند که تحولات طولانی مدت یک رابطه را از جنبههای مختلف بررسی میکنند، جذاب خواهد بود. همچنین خوانندگان علاقهمند به بررسی تغییرات اجتماعی و فرهنگی در دهههای مختلف و تأثیر آن بر زندگی فردی و خانوادگی، از این کتاب لذت خواهند برد.
مایکل مشغول چیدن صابونهای مارک وودبری پشت قسمت طویلترِ سمت چپ پیشخان بود. آن موقع بیست سالش بود. جوانی بلندقد با لباسهایی که به تنش زار میزد. موهای کاملاً تیرهاش را بیش از حد کوتاه کرده بود و صورتش کمی زیادی لاغر بود. هر چقدر زود به زود اصلاح میکرد باز همیشهٔ خدا تهریش داشت. صابونها را به صورت هرم میچید؛ ردیف پایین پنج صابون، روی آنها چهار صابون، بعد سه صابون و... البته مادرش بارها و بارها به مایکل گفته بود ترجیح میدهد، به جای شیک چیدن اجناس، طوری آنها را بچیند که جای کمتری بگیرند.و سپس دِرِنگ دِرِنگ دِرِنگ! بنگ! بعد در همان نگاه اول میشد سیلی از زنان جوان را دید که وارد مغازه شدند. خانمها همراه خودشان هوای سرد را با بوی دود اتومبیلها داخل مغازه آوردند. وندا برایک جیغ زد: «کمکمون کنید.» کیتی ویلنا، دوست صمیمی وندا، زیر بغل دختری ناشناس را گرفته بود و او را با خود میآورد. دختر پالتوی قرمزی پوشیده بود و دختر دیگری دستمالی را کنار شقیقهٔ راست او گرفته بود. وندا فریاد کشید: «زخمی شده! کمکهای اولیه نیاز داره!»
کلیه حقوق این سایت متعلق به کتابفروشی آنلاین «کتابخون» میباشد.
2020 © Copyright - almaatech.ir