به نام خدا

یه کتاب خوب میتونه زندگیت رو عوض کنه!

02191306290
ناموجود
این کالا فعلا موجود نیست اما می‌توانید زنگوله را بزنید تا به محض موجود شدن، به شما خبر دهیم.
موجود شد باخبرم کن

کتاب‌های مشابه







مسیر زندگی









آیکون توضیحات کتاب

معرفی کتاب

کتاب مسیر زندگی نوشته‌ی میگل دلیبس، یکی از آثار ماندگار ادبیات اسپانیایی است که در سال 1950 منتشر شده است. رمان مسیر زندگی داستان دانیل، نوجوانی کنجکاو و در آستانه بلوغ است که در روستای کوچک سانتورکا زندگی می‌کند. دانیل با پرسش‌های بنیادین پیرامون زندگی، مرگ، عشق و جایگاه انسان در جامعه روبه‌روست. این کتاب تصویری عمیق و واقع‌گرایانه از زندگی روستایی اسپانیا در میانه قرن بیستم ارائه می‌دهد و با نثری ساده ولی تاثیرگذار، خواننده را به دنیای درونی و محیط پیرامون دانیل می‌برد.

درباره کتاب مسیر زندگی

درونمایه اصلی رمان حول محور دغدغه‌ها و پرسش‌های دانیل درباره‌ی معنا و مسیر زندگی است. داستان از زندگی روزمره تا مواجهه با تغییرات بزرگ بلوغ و جامعه روایت می‌کند و نقش مهم خانواده، به ویژه رابطه نزدیک دانیل با پدر و حمایت مادرش را پررنگ نشان می‌دهد. نویسنده با مهارت فاصله‌ای میان سنت و مدرنیته و همچنین تأثیر صنعتی‌شدن و شهرنشینی بر زندگی روستایی اسپانیا را نقد می‌کند. کتاب در 21 فصل نوشته شده و علاوه بر روایت داستان بلوغ، به تصویر کشیدن فرهنگ، آداب، و روابط اجتماعی مردم روستا می‌پردازد. کتاب مسیر زندگی، سفری دلنشین و عمیق به درون جستجوی هویت و معنای زندگی است که هر خواننده‌ای را به تأمل وا می‌دارد. این اثر نه تنها داستانی است جذاب و آموزنده، بلکه پل ارتباطی ارزشمند برای درک بهتر فرهنگ و تاریخ اجتماعی اسپانیا محسوب می‌شود.

خواندن کتاب مسیر زندگی را به چه کسانی توصیه می‌کنیم؟

علاقه‌مندان به ادبیات داستانی اسپانیایی و به خصوص آثاری با رویکرد رئالیسم اجتماعی، خوانندگانی که دنبال داستان‌هایی با مضامین زندگی، بلوغ و هویت هستند، کسانی که به ادبیات کلاسیک و آثار برجسته‌ی قرن بیستم علاقه‌مندند، پژوهشگران و خوانندگان علاقه‌مند به مطالعه تغییرات فرهنگی و اجتماعی اسپانیا در قرن بیستم، نوجوانان و جوانانی که دوست دارند دغدغه‌های بلوغ و معنای زندگی را در قالب داستان‌های عمیق دنبال کنند.

در بخشی از کتاب مسیر زندگی می‌خوانیم

«فلفلی بزرگه هم، مثل بسیاری از زنان، تا وقتی‌که هیچ مردی دوستش نداشت و خود را به عشق او نسپرده بود وانمود می‌کرد از عشق بیزار است. گاهی می‌خندید که تنها عشق زندگی‌اش دقیقاً نتیجۀ شور اخلاقی اوست. اگر آن اشتیاق را نداشت، یکشنبه‌شب‌ها به کوه و جنگل نمی‌زد و جوانان روستا را به جان خود نمی‌انداخت، و اگر جوانان روستا را به جان خود نمی‌انداخت کینوی یک‌دست فرصتی برای دفاع از او نمی‌یافت، و اگر این فرصت پیش نمی‌آمد قلب پژمردۀ فلفلی بزرگه، که تنگ و بسته میان قفسۀ سینه‌اش جا خوش کرده بود، به مهر نمی‌جنبید. اولین و تنها ثمرۀ عشقش سلسله‌ای از علت‌ها و معلول‌ها و اتفاق‌ها بود که هرگاه به آن فکر می‌کرد حال عجیبی به او دست می‌داد. واقعاً حکمت خداوند را شکر! مدتی طول کشید تا عشق فلفلی و کینوی یک‌دست در روستا علنی شود. خیلی هم کُند پیش می‌رفتند. ناسلامتی موضوع مهمی بود. کینوی یک‌دست قبل از ماجرای جوانان به فلفلی فکر کرده بود. نه فلفلی جوان بود، نه کینو. از سوی دیگر، فلفلی لاغر و استخوانی بود و برای خودش کسب‌وکار و صدالبته شم تجاری داشت، دقیقاً همان چیزی که کینو بویی از آن نبرده بود. اخیراً کینو تا خرخره زیر بار قرض‌وقوله رفته بود. راست می‌گفتند که یک برگ علف باغچه هم دیگر به او تعلق ندارد. گذشته از این، فلفلی لاغر و کمرباریک و پاقلمی بود. دست‌کم در ظاهر که این‌طور می‌نمود، چون نه کینو پاهای فلفلی را دیده بود و نه هیچ‌کس دیگر. روی‌هم‌رفته، فلفلی بزرگه برای کینو یک تیر و صد نشان بود. وقتی کینوی یک‌دست سـر پـل از او در بـرابـر جوانـان دفاع کرد، هیچ هدف خودخواهانه‌ای در سر نداشت. این کار را کرد چون مردی شریف و درستکار بود و از خشونت بیزار، به‌ویژه از خشونت به زنان. بعدش مگر کار پیچیده نشد و فلفلی چنین و چنان به او نگاه نکرد و دستش را با آن حرارت نبوسید و کینو قلقلک نشد و دلش به مهر نجنبید؟ چه عیبی دارد، خب این‌ها علت و معلول است، رویدادهایی لازم برای هدفی ناگزیر: مشیت الهی.»

نظرات کاربران

کتاب‌های مشابه