کتاب رئیسی عزیز با عنوان فرعی «خاطراتی از شهید جمهور، خادمالرضا، سید ابراهیم رئیسی» توسط انتشارات حماسه یاران , فائزه سعادتمند منتشر شده و اثری مستندگونه و خاطرهمحور درباره زندگی و شخصیت شهید سید ابراهیم رئیسی است. این کتاب تلاش میکند ابعاد مختلف زندگی فردی، اجتماعی، سیاسی و مدیریتی رئیسجمهور شهید ایران را از زاویه دید نزدیکان، همکاران و افراد همراهش روایت کند. رئیسی عزیز تنها یک زندگینامه رسمی نیست، بلکه ترکیبی است از خاطرات گرم و انسانی، مستندات تاریخی و نگاه تحلیلی به شخصیتی که بسیاری او را «خادم مردم» و «خادمالرضا» مینامیدند.
محتوای کتاب در چند بخش اصلی تنظیم شده است. بخش نخست به دوران کودکی، نوجوانی و تحصیلات سید ابراهیم رئیسی میپردازد؛ از تولد در محله نوغان مشهد تا تحصیل در حوزه علمیه قم. سپس وارد دوران فعالیتهای انقلابی و مسئولیتهای قضایی و اجرایی او در سالهای پس از انقلاب میشویم.
در بخش خاطرات، کتاب از زبان دوستان، همکاران، شاگردان و اطرافیان، نگاهی شخصیتر و صمیمیتر به رئیسی دارد. این خاطرات گاه به توصیف سادگی سبک زندگی او، گاه به روحیه مردمی و عدالتمحورش، و گاه به تصمیمات دشوار در شرایط حساس میپردازند.در ادامه، به دوران ریاستجمهوری رئیسی پرداخته شده است؛ سیاستهای کلان، دیدگاهها، سفرهای استانی، تلاش برای حل مشکلات مردم، و نهایتاً شهادت او در حادثه سقوط بالگرد.
ویژگی مهم کتاب استفاده از مستندات و اسناد واقعی، بیان روایتهای زنده و جذاب، و تلاش برای نشاندادن تصویر انسانی از یک چهره سیاسی است. نویسندگان و گردآورندگان کتاب با رویکردی چندجانبه تلاش کردهاند ابعاد مختلف شخصیت و عملکرد سید ابراهیم رئیسی را روشن کنند.
کتاب رئیسی عزیز برای همه علاقهمندان به تاریخ معاصر ایران، زندگی شخصیتهای تأثیرگذار انقلاب و مسئولان جمهوری اسلامی خواندنی است. دانشجویان، پژوهشگران حوزه سیاست و جامعه، و کسانی که به دنبال شناخت دقیقتر شخصیتها و تحولات مهم چند دهه اخیر در ایران هستند، میتوانند از این اثر بهرهمند شوند. همچنین برای افرادی که به دنبال مطالعهای الهامبخش از زندگی فردی سادهزیست، مردمی و پرتلاش هستند، این کتاب انتخابی مناسب و پربار است.
اول خرداد، روزی که آمادگی خودش را برای حضور در انتخابات 1400 اعلام کرد، کشور مشکلات فراوانی داشت؛ اقتصادی، بهداشتی، سیاسی. سختترین روزها را سپری میکردیم. برایم تعریف میکرد: «وقتی همسرم متوجه شد کاندیدا شدم، گریه کرد. گفت: آقا! چرا با این وضعیت قبول کردید سکان کشور رو به دست بگیرید؟ آبروتون رو میبرن! به ایشون گفتم: آبروی من در برابر دینم و کشورم و رهبرم هیچ ارزشی نداره!»
کلیه حقوق این سایت متعلق به کتابفروشی آنلاین «کتابخون» میباشد.
2020 © Copyright - almaatech.ir