تپشهای شیدایی: نامه های عاشقانه ی غسان کنفانی به غاد السمان تو اما در برابر چشمانم هستی، این تصویر زیبا که چیزهای زیادی را به یادم میآورد، چشمان، لبها، و تهچهرهی برانگیزندهای که در تنم مانند ضربهای بر استخوان ساق پا عمل میکند، آنگاه که درد رو به بهبودی میرود. خوشی و سعادت بینظیر ناشی از درد. تو را کم دارم، ای دوزخ، ای آسمان و ای دریا. تو را تا سرحد جنون کم دارم. تا حدی که تصویرت را در برابر چشمانم مینهم و اینجا خودم را حبس کردهام تا تو را ببینم. در تمام عمرم، کسی را مانند تو نشناختم، اصلاً و ابداً. آنگونه که به تو نزدیک شدهام هرگز اینچنین به کسی نزدیک نشدهام، به همین خاطر تو را فراموش نخواهم کرد، نه... تو چیز کمنظیری در زندگیام هستی. با تو شروع کردم و با تو به انتهای راه خواهم رسید...
کلیه حقوق این سایت متعلق به کتابفروشی آنلاین «کتابخون» میباشد.
2020 © Copyright - almaatech.ir