کتاب کورسرخی؛ روایتهایی از جان و جنگ نوشتهٔ عالیه عطایی، مجموعهای از 9 جستار غمانگیز و تأثیرگذار دربارهٔ افغانستان و تجربههای زیستهٔ مهاجران افغانستانی است. این کتاب که توسط نشر چشمه منتشر شده، به مسائلی مانند جنگ، بیوطنی، هویتهای چندگانه، خشونت و مهاجرت میپردازد و با نثری روان و احساسی، خواننده را به درک عمیقی از دردها و رنجهای انسانهایی که از وطن خود دور افتادهاند، میرساند.
عالیه عطایی در این کتاب، با روایتهایی شخصی و خانوادگی، تصویری روشن از زندگی مهاجران افغانستانی ارائه میدهد. او در جستارهایش به موضوعاتی مانند جنگ، جهاد، خشونت و مرزنشینی میپردازد و نشان میدهد که چگونه این تجربهها بر زندگی افراد تأثیر گذاشتهاند. برخی از جستارها به خاطرات شخصی نویسنده مربوط میشوند، مانند مهمان شدن در منزل عمو در هرات و مواجهه با زخمهای قدیمی، و برخی دیگر به خانوادهاش، مانند خالهای که پس از سالها زندگی در غربت، تصمیم به بازگشت به کابل میگیرد.
عطایی در این کتاب به پرسشهای عمیقی دربارهٔ هویت و تعلق میپردازد: «ما چه کسی هستیم و چه کارهایم؟» او نشان میدهد که حتی اگر مهاجران از جنگ فرار کنند و در مکانی امن زندگی کنند، باز هم غصهٔ وطن و هویت از دسترفتهشان در دلشان باقی میماند.
این کتاب به دوستداران ادبیات غیرداستانی، بهویژه علاقهمندان به موضوعات مرتبط با جنگ، مهاجرت و هویت، پیشنهاد میشود. اگر به دنبال کتابی هستید که با روایتهای احساسی و عمیق، شما را به درک بهتر دردها و رنجهای انسانهایی که از وطن خود دور افتادهاند، برساند، کورسرخی انتخاب مناسبی است. همچنین، این کتاب برای کسانی که به مطالعهٔ تاریخ معاصر افغانستان و تجربههای مهاجران علاقهمندند، بسیار جذاب خواهد بود.
دستور غذای خورش بامیه در ایران و افغانستان مشترک است ولی مزهشان فرق دارد. مهمان عمویم در هرات بودم که خورش بامیهٔ افغانستانی را خوردم و با خود گفتم لابد بامیهٔ افغانستان با ایران فرق دارد. سعی کردم طعم آن را که قبلاً خورده بودم به یاد بیاورم اما نمیشد. برای کسی که از آشپزی سر درنمیآورد، یاد آوردن طعمْ یک جور دریا به قاشق پیمودن است. شاید این ترشتر بود یا تندتر یا چه میدانم شورتر؛ هر چه بود مزهاش مزهٔ ایران نبود.به زنعمویم گفتم: «طعمش فرق میکند.»گفت: «انشاءالله شما در اقامتتان یکبار برای ما تیار کنی تا حالیدان شویم.»دهان باز کردنِ بیموقع همین است، چون اصلاً بلد نیستم آشپزی کنم. در واقع من همیشه مصرفکنندهٔ غذا بودهام نه سازندهاش و در فرهنگ ما اینکه زنی آشپزی نداند آنقدر دور از ذهن است که انگار گفته باشد زن نیستم و بهجز این، برای زنعمویم که زنی سنتی از خاندان بارکزیِ پشتون بود و هیچوقت من را خوش نداشت، دلیل دیگری بر اینکه من به درد پسرش نمیخوردم و همهچیز بازی کودکانهای بیش نبوده است.
کلیه حقوق این سایت متعلق به کتابفروشی آنلاین «کتابخون» میباشد.
2020 © Copyright - almaatech.ir