این کتاب اختصاص دارد به قصههایی از زندگی سردار شهید رضا شیرازی یکی از شهدای والامقام دیار 15 خرداد (دشت ورامین). این کتاب به قلم خانم مرضیه کمالی نیا نوشته و توسط انتشارات رسول آفتاب منتشر شده است. «منصور آسمان» روایتی از زندگی «سردار شهید رضا شیرازی» است. دارای چندین عنوان از جمله: ن و القلم، مقدمه، صندوقچه، داریوش، مرخصی، راننده اسکانیا، بچه اتابک، پستچی، آمپول، چای سرخالی، پا به قرص، خوشدل، پوتین، یک ساعت به جلسه، گاز خردل و بهار فصل کوچه تو بود را شامل میشود.
پوتین
سرکش بودنش را میشد از یکدفعه پریدن وسط حرف من و حاج رضا فهمید.
- پوتینم پاره شده، یه پوتین نو به من بدید.
- علیک سلام.
- سلام. پوتین نو به من بدید.
- برای خودت اگه می خوای که پوتین هات هنوز سالمه.
- سالمِ شما با سالم من فرق داره. پوتینم کهنه ست، پوتین نو به من بدید. بار سومی بود که همان جملهٔ اول را تکرار میکرد. معلوم بود صدایش را از عمد زخمت کرده، چون وسط جملههایش صدایش نازک و کلفت میشد. خیلی سعی میکردم بهواسطهٔ حضور حاج رضا، مراعاتش را بکنم.
- یه چند روزی صبر کنی یه کاری برات میکنم. فعلاً برو.
- با این پوتین برم؟! نمی شه. الان که اومدم دیگه، الان بدید برم.
دیگه حوصلهام را سر برد. از شروعکردن جملهام با عصبانیت، هنوز «ببین بچه» از دهانم درنیامده بود که حاج رضا جملهام را قطع کرد…
- اولاً این که اجرت با اربابمون که این قدر زحمت کشیدی توی این خاک و سنگها که پوتین تو پاهات کهنه و پاره شده، خداقوت. دوماً هم این که بهرویچشم، از عملیات قبل یه گونی پوتین نو مونده. بعضیاش یه لنگه ست و اون یکی جفتش با خود صاحبش رفته بهشت، ولی لنگه هاشون رو می شه با هم جفت کرد.
فکر کنم از لحن بیادعای حاجی، شرم کرد که با همان بلندی که با من حرف میزد با حاج رضا صحبت کند، ولی از حرفش کوتاه نیامد…
- اونام لابد مثل همینه که پامه دیگه. پوتین نو به من بده. اصرار و لجبازیاش نمیدانم از کجا نشأت گرفته بود؛ عمد بود یا سهو، اختیار بود یا شیطنت بقیه.
- چشم. من برای شما یه پوتین نو پیدا میکنم برادر. توی آفتاب وای نستا، بفرما بشین. بدون معطلی نشست که پوتین گرفته، برود. دیگر مطمئن شدم پوتین مشکلش نیست و دنبال بهانه است. پشت سر حاجی رفتم، سر گونی را گرفتم و کج کردم و همه پوتینها را ریختم یکگوشه…
کلیه حقوق این سایت متعلق به کتابفروشی آنلاین «کتابخون» میباشد.
2020 © Copyright - almaatech.ir