مجید ملامحمدی نویسند کتاب هیولای اسبسوار در این رمان تاریخی با بهرهگیری از منابعی همچون بحارالانوار، تفسیر مجمعالبیان، سیره ابن هشام، کنز العمال به بیان برخی از حوادث چالشی انتخاب جانشینی پیامبر اسلام (ص) میپردازد، واقعیتهایی که کاملاً مستند و مستدل است و برای ذکر هر رویدادی، منبع و ارجاعاتی لحاظ شده؛ حتی برای مکانها، موقعیتها، شخصیتها و اصطلاحات و لغات دشوار در پانویس توضیحاتی ارائه شده است. رمان هیولای اسبسوار؛ مستند روایتی از روزگار جانشینی پیامبر اکرم (ص) و جایگاه امام علی (ع) نوشته مجید ملامحمدی که با تصویرگری مهدی بادیهپیما توسط انتشارات بهنشر (آستان قدس رضوی) منتشر شده است.
هیولای اسبسوار شامل چهارفصل است که در هر فصل یک شخصیت ماجرایی را روایت میکند. فصل نخست، ماجرا خواب و سفر حارث بن نعمان فهریِ بادیهنشین به مدینه است. در فصل دوم، عبدالله بن عَمرو مُزن به شرح شجاعت حضرت علی در جریان مأموریتش به سرزمین خوشآبوهوای یمن میپردازد. عباس بن عبدالمطلب، عموی پیامبر، در فصل سوم علاوه بر اینکه جایگاه امیرالمؤمنین را توصیف میکند، به ماجرای غدیر خم و جانشینی حضرت علی (ع) اشاره میکند. در فصل چهارم، عمار یاسر، صحابه سرشناس پیامبر، محاجه و مجادلهاش با عبدالرحمن بن عوف را توضیح میدهد که بحث اصلی آنها به اثبات حقانیت حضرت علی و ماجرای غدیر خم ختم میشود. در انتهای رمان هم از سرنوشت بدفرجام حارث بن نعمان فهری که اینک به مدینه رسیده و با رسول خدا سخن گفته پرده برمیدارد. در انتهای هر بخش از این رمان، نویسنده با ایجاد پرسش یا کنشی سعی میکند روحیه کنجکاوانه نوجوان را با داستان همراه کند و او را برای خواندن بخشهای بعدی مشتاقتر سازد. در کتاب «هیولای اسبسوار»، نویسنده آگاه با تسلط به منابع دینی قصد دارد مصداقهایی را از جمله مرتبه والای حضرت علی، بتشکنی ایشان، فداکاری حضرت علی در لیلهالمبیت، حمایت ایشان از پیامبر در جریان سنگپرانی به رسول خدا، انفاق حضرت هنگام رکوع نماز، تخریب مسجد ضرار و مهمتر از همه مسئله جانشینی ایشان و ماجرای غدیر خم را بیان کند تا از این طریق واقعیتهایی از حقانیت امام علی را برای مخاطب نوجوان دغدغهمند به مسائل مذهبی نمایان سازد.
این کتاب برای نوجوانان علاقمند به رمانهای دینی و تاریخی نوشته شده است.
خیس عرق بودم که از خواب پریدم. دوباره هول برم داشت، چون باز هم خواب بد دیده بودم.
خوابی که انتهایش میرسید به همان موضوعی که از دیروز من را بههمریخته بود و حسابی بابت آن کلافه بودم. نیمخیز شدم و سر بهدور و اطرافم چرخاندم. فکر میکردم اشباح به حیاط خانهمان آمدهاند و قصد آزار و اذیتم را دارند.
اما نه همه اینها توهم و خیالات بود. شبحی در حیاطمان دیده نمیشد. اصلاً شبح چه شکلی بود که باید میدیدم؟ رفتم حیاط تا آبی به سر و رویم بریزم. سپیده تازه پر بازکرده بود توی آسمان. یاد نماز صبح افتادم. من که اهل نماز نبودم. پس از فکرش بیرون آمدم.
پرندهها یکنفس بر شاخههای نخل پیرمان آواز میخواندند. صدای خوابزده و خستهای به گوشم نشست. صدا از مطبخ بود...
کلیه حقوق این سایت متعلق به کتابفروشی آنلاین «کتابخون» میباشد.
2020 © Copyright - almaatech.ir