به نام خدا

یه کتاب خوب میتونه زندگیت رو عوض کنه!

02166963155
ناموجود
این کالا فعلا موجود نیست اما می‌توانید زنگوله را بزنید تا به محض موجود شدن، به شما خبر دهیم.
موجود شد باخبرم کن

کتاب‌های مشابه







دست ها پشت گردن









آیکون توضیحات کتاب

معرفی کتاب

 در بخشی از کتاب می‌خوانیم:  کف سنگر دراز کشیدم و به آسمان بالای سرم نگاه کردم. همان موقع فکرم رفت سمت کبوتری که لانه‌اش همان اطراف بود و گاه‌وبیگاه می‌دیدیمش.
 برایم عجیب بود که بین آن همه تیر و توپ، چرا نرفته جایی که خانه‌ای باشد، گل و گیاهی باشد تا آدم ببیند!
 عجیب بود که صاف آمده وسط میدان جنگ و توی دل این دشت سوخته و ویران لانه ساخته! بعد به سربازی فکر کردم که بدون کلاه آهنی، می‌نشست توی سنگر مقابلمان در آن‌سوی تپه‌ها.
 هوا گرم بود و از آسمان انگار آتش می‌بارید. برای لحظه‌ای خنکیِ دلچسب و نمور هشتی خانه‌مان یادم آمد.
 اگر توی روستا بودم و هوا آن‌همه داغ می‌شد، هر کجا بودم سریع خودم را می‌رساندم به هشتی و از بوی نم و هوای خنکش لذت می‌بردم.
 قلوه‌سنگ‌های کف سنگر مهره‌های پشتم را بدجوری به درد آورده بود. بلند شدم و نشستم.
 حمید داشت با دوربین دشمن را می‌پایید. تپه‌ای که روی آن، در پناه سنگر نشسته بودیم، سنگر دیده‌بانی بود. آخرین سنگر خودی و نزدیک‌ترین سنگر به خط دشمن.

نظرات کاربران

کتاب‌های مشابه