کتاب «تاریخ بلعمی» نوشته محمد دهقانی را میتوان یکی از ارزشمندترین ترجمههای کهن و بازنویسیهای آزاد از اثر تاریخی «تاریخ طبری» دانست که در قرن چهارم هجری قمری به زبان فارسی تدوین شده است. این کتاب نهتنها بازتابی از رویدادهای تاریخی و فرهنگی آن دوران به زبان ساده و مردمی است، بلکه گنجینهای از زبان و ادبیات فارسی اصیل به شمار میرود که با استفاده از واژگان بومی و گاه لهجهٔ محاوره نوشته شده است. اثری که در عین حفظ روح اصلی تاریخ طبری، با حذف و اضافات گزینشی به متنی روان و جذاب بدل شده است. «تاریخ بلعمی» پل ارتباطی بینظیری است میان گذشتههای دور و زبان امروز ما. خواندن آن، ورقزدن برگهایی از تاریخ کهن ایران و یادآوری هنر صیقلیافتهٔ روایتگری است؛ سفری ارزشمند و آموزنده که همچنان تازگی و جذابیت خود را حفظ کرده است.
«تاریخ بلعمی» در سال 352 ق/ 342 ه.خ به دستور منصوربن نوح، وزیر سامانیان، توسط ابوعلی بلعمی ترجمه و تدوین شد تا برای مخاطبان فارسیزبان، که معمولاً اهل عربی نبودهاند، دسترسی به این روایت تاریخی میسر شود. برخلاف بسیاری از ترجمههای زمان خود که اغلب تحت اللفظی بودند، بلعمی با روشی آزاد و خلاقانه متنی سرگرمکننده و قابل فهم خلق کرد. از ویژگیهای برجسته این اثر میتوان به زبان ساده، حذف کلمات دشوار عربی و بهکارگیری گسترده واژگان فارسی اشاره کرد، هرچند که بخشهایی از واژگان و افعال آن امروزه کمتر در متون معاصر به کار میروند. افزون بر این، در نسخهٔ ارائه شده، با دقت گزینش مطالب انجام گرفته و بخشهایی که حذف شدهاند هیچ لطمهای به اصل روایت وارد نکردهاند. به علاوه، در ذیل صفحات این کتاب شرح واژگان و عبارات دشوار ارائه شده تا مطالعهٔ آن هم برای مخاطب عام و هم محققان و دانشجویان تاریخی آسانتر گردد. نمونههایی از متن به زیبایی تراژدیهای کهن، تعاملات انسانی و طبیعت و باورهای مردم آن دوران را به تصویر کشیدهاند.
چرا باید این کتاب را خواند؟
خواندن «تاریخ بلعمی» فرصتی است برای آشنایی با تاریخ و فرهنگ ایرانی-اسلامی با زبانی روان و بومی. این اثر نه تنها منبعی تاریخی و مستند است بلکه ما را با زیباییهای زبان فارسی کهن و شیوه بیان مردمان قرون وسطی آشنا میکند. کتاب برای علاقهمندان به ادبیات تاریخی یک منبع ناب محسوب میشود که درک عمیقتری از فرهنگ، زبان و جهانبینی مردمان گذشته فراهم میآورد. از سوی دیگر، به سبب شرح کلمات دشوار، مطالعه آن به یادگیری واژگان تاریخی فارسی کمک میکند و ریشههای تاریخی بسیاری از اصطلاحات و عبارات فارسی امروز را آشکار میسازد.
دوستداران ادبیات فارسی کهن که میخواهند متون تاریخی را با زبانی ساده و شیرین مطالعه کنند. پژوهشگران و دانشجویان تاریخ و ادبیات ایران که به دنبال منبعی معتبر و بکر برای تحلیل تاریخی و زبانشناسی هستند. علاقهمندان به فرهنگ و تمدن اسلامی - ایرانی که میخواهند شناختی جامعتر از رویدادهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی آن دوران داشته باشند. همچنین برای کسانی که زبان عربی نمیدانند اما علاقهمند به مطالعه تاریخ طبریاند و نمیتوانند متن اصلی عربی را دنبال کنند، این ترجمه میتواند حکم دروازهای به جهان تاریخ طبری را داشته باشد.
«پس گیومرت برفت. چون از حدّ فرزندان خویش بیرون آمد، وقت نماز پیشین بود. یکی خروس سپید دید هم بر میان راه ایستاده و یکی ماکیان در عقب وی، و ماری پیش خروس آهنگ او کرده. و خروس بر مار حمله میکرد و بهغلبه او را همی زد و هر باری که مار را بزدی بانگی خوش بکردی. پس آن دیدار او و بانگ و حرب او گیومرت را خوش آمد. گفت: «از مرغان این عجب مرغی است! بر جفت خویش چنین مهربان که او را از دور همی دارد و خود حرب همی کند با دشمن، چون فرزندان آدم. طبع این با طبع مردم نزدیک است». پس گیومرت آن مار را بزد و بکشت و آن مرغ به منقار بدان الهام که او را بود به نشاط بانگی کرد. گیومرت را سخت خوش آمد. طعامی که داشت پارهای در پیش وی انداخت. آن مرغ سر بر زمین گرفتن گرفت و آن جفت خویش را همی خواند و از آن هیچ نخورد تا آن ماکیان فراز آمد و آن علف بخورد. گیومرت گفت: «این هنر و طبع سخاوت که اندر این مرغ است به فال نیک است که من همی به طلب دشمن شوم، و یکی دشمنِ فرزند آدم مار است. این مرغ با مار همی حرب کرد. این فرّخ مرغی است و به فال نیک است و داشتن وی واجب است. چون از آن حال که همیداشت بپرداخت خروس و ماکیان را با خود ببرد به میان فرزندان خویش و گفت: «اینان را نیکو دارید که طبع این با طبع آدمی نزدیک است و به فال خوب است». و عجم خروس و بانگ او را خجسته دارند، خاصه خروس سپید را. و چنین گویند که به هر خانه که این مرغ در باشد دیوان اندر آن خانه نیایند. [...]پس گیومرت روی بنهاد بدان نشانی که او را نموده بودند تا آنجا رسید که امروز شهر بلخ است. گروه مَرَده آنجا بر لب آب مأوا داشتند. ناگاه بدیشان رسید و بزدن گرفت تا چندی را هلاک کرد و دیگران بگریختند. سه تن از ایشان بگرفت و به نام خدای عزّ و جَل ایشان را ببست چنانکه نتوانستندی که از فرمان او بیرون آمدندی. و دلش بدان کین خواستن شاد شد. آرزو کرد شهری کنَد و مأواگاه خویش آنجا کند. آن سه پری را بفرمود که شهری را اندازه کنید بدین میانه اندر که این دو رود است یکی بر راست و یکی بر چپ.»
کلیه حقوق این سایت متعلق به کتابفروشی آنلاین «کتابخون» میباشد.
2020 © Copyright - almaatech.ir