جایی از این آسمان بزرگ ، دو سیارهی همسایه به نامهای کورتو و شونتو وجود داشتند. این دو سیاره به دورِ یک خورشید میچرخیدند ، اما کورتو بزرگتر و پرجمعیتتر از شونتو بود. کورتو و شونتو با یک پل بزرگ باستانی به هم راه داشتند. داستان تصویری «دو سیاره» به ما میگوید که از زاویههای متفاتی میتوان به جهان نگاه کرد و چیزهایی متفاوت دید.
وسط آسمان بزرگ ، دو سیاره ی زیبا در همسایگی هم وجود داشت . مردمان این دو سیاره با هم مهربان بودند . تا آنجا که پلی باستانی و بزرگ بین خودشان کشیده بودند و از این طریق با هم ارتباط داشتند. همه چیز خوب و خوش بود تا روزی که اتفاقی افتاد ؛ دانشمندی از شونتو وسیلهای جدید اختراع کرد که با آن میتوانست دوردستها را بهخوبی ببیند. او آسمان را رصد کرد و نقشهای از ستارگان درست کرد. خبر به گوش پادشاه سیارهی کورتو رسید . او هم دلش میخواست با این وسیله آسمان را تماشا کند و زیباییهای ستارگان را ببیند. مگر نه اینکه آسمان همه جا شبیه هم است ؟ اما وقتی که وسیله به کورتو رسید و اهالی ستاره با آن به آسمان نگاه کردند ، هیچکدام از ستارههای نقشه را در آن ندیدند. چیزی در این میان درست نبود. آیا دانشمند سیارهی شونتو دروغ گفته بود ؟ یا میشود به این ماجرا جور دیگری هم نگاه کرد؟
کلیه حقوق این سایت متعلق به کتابفروشی آنلاین «کتابخون» میباشد.
2020 © Copyright - almaatech.ir