چشمهایتان را ببندید و آدمی را تصور کنید که خالی خالی است ، سفید سفید ؛ برای همین همه چیز میتواند در او اثر بگذارد. او برای رنگی شدن به محیط پیرامونش احتیاج دارد . حالا چشمهایتان را باز کنید و بگویید شما چه چیز خوبی برای رنگی شدن به او میدهید؟
آدمهایی که «خالی» به نظر میرسند ، واقعاً خالی نیستند . مردی که هر صبح از خواب بیدار میشود ، شال و کلاه میکند و از خانه بیرون میزند ، اما خالی خالی است ، سفید سفید. آنقدری که وقتی روی نیمکتی سهنفره مینشیند ، نفر چهارمی هم میتواند بیاید و خودش را روی نیمکت جا دهد! مرد خالی داستان وقتیکه به فروشگاه میرود نیازی به سبد ندارد ، چون آنقدر خالی است که میتواند خریدهایش را بگذارد توی دلش . بعد کمکم خریدهایش کمرنگ وکمرنگتر میشوند ، انگار در وجودش هضم میشوند . او میتواند با گلها ارتباط برقرار کند و پرندههایی را که زندانی قفس هستند ، در خالیِ خودش جا بدهد . تا اینکه یک روز با کسی برخورد میکند و این خالی دیگر «خالی» نیست!
کلیه حقوق این سایت متعلق به کتابفروشی آنلاین «کتابخون» میباشد.
2020 © Copyright - almaatech.ir