کتاب بچه هایمان به ما چه می آموزند نوشته پیرو فروچی یک اثر روانشناسی تربیتی است که به بررسی رابطه پیچیده و متقابل والدین و فرزندان میپردازد. نویسنده در این کتاب به والدین یادآوری میکند که تربیت کودک نه تنها فرایندی یکطرفه از والدین به فرزند است، بلکه بچهها نیز میتوانند در این فرایند به والدین آموزش دهند. فروچی از تجربیات واقعی و تحلیلهای روانشناختی استفاده کرده تا نشان دهد که چگونه رفتارهای خاص کودکان میتواند به فرصتی برای یادگیری و رشد والدین تبدیل شود. این کتاب، علاوه بر تأکید بر اهمیت ارتباط مؤثر با کودکان، والدین را به درک عمیقتری از نیازها و احساسات فرزندان خود دعوت میکند.
محتوای کتاب بر اساس این ایده شکل گرفته که ارتباط دوطرفه میان والدین و فرزندان میتواند به ایجاد روابط سالمتر و سازندهتر کمک کند. فروچی در این کتاب نشان میدهد که والدین باید به کودک خود گوش دهند و از زاویه دید آنها به مسائل نگاه کنند. او معتقد است که کودکان میتوانند چیزهایی بیاموزند که حتی والدین از آن غافل هستند، به خصوص در موقعیتهای چالشبرانگیز که میتواند به رشد فردی و تقویت روابط خانوادگی کمک کند. نویسنده به والدین توصیه میکند که از هر موقعیت و چالشی که در زندگی روزمره با فرزندان خود روبهرو میشوند، به عنوان فرصتی برای یادگیری و تغییرات مثبت در روشهای تربیتی خود استفاده کنند.
این کتاب برای والدینی که به دنبال ایجاد روابط مؤثرتر با فرزندان خود هستند و همچنین برای معلمان، مشاوران و روانشناسان تربیتی که با کودکان در ارتباط هستند، توصیه میشود. بچههایمان به ما میآموزند به خصوص به والدینی که میخواهند به شیوهای غیررسمی و با توجه به دیدگاههای کودکان خود، تغییرات مثبتی در سبک تربیتی خود ایجاد کنند، کمک میکند. همچنین این کتاب برای افرادی که در محیطهای آموزشی و مشاورهای با کودکان و نوجوانان کار میکنند، به منظور تقویت مهارتهای ارتباطی و درک بهتر نیازهای روانی کودکان مفید است.
در ساحل دریا هستیم. دختربچه سه سالهای قصد دارد با امیلیو دوست شود. امیلیو کمی خجالت میکشد ولی بدش هم نمیآید. درحالی که نمیداند چه باید بکند. تالاپی روی زمین مینشیند. دخترک لبخندی میزند و بلافاصله عکسالعمل مشابهی به امیلیو نشان میدهد. امیلیو که انگار حالا راحتتر شده است از جا بلند میشود و دوباره خودش را روی زمین میکوبد. دخترک هم دوباره این کار را تکرار میکند. انگار میخواهد بگوید من عین تو هستم. ما میتوانیم باهم دوست باشیم. بازهم امیلیو لبخند میزند و به بازیشان ادامه میدهند: یک بار امیلیو خودش را میاندازد و یک بار دخترک. با هم هماهنگاند. اما درست وسط بازیشان مادر دخترک سر میرسد و با دیدن صحنه میگوید: «پاشو, باید بریم.» دخترک نگاه غم انگیزی به امیلیو میاندازد و با مادرش میرود.چه چیزی باعث میشود که آن زن مراسم زیبای دوستی بچهها را خراب کند؟ یک ساعت بعد او و دخترش را میبینم که هنوز در ساحل پرسه میزنند و اصلاً هم نمیخواست جایی برود. شاید دلش نمیخواست دخترش آن طوری با کسی دوست شود. شاید برای اینکه دخترهای خوب نباید با غریبهها حرف بزنند. شاید از لخت بودن امیلیو خوشش نیامد. چون دختر خودش مایوی دخترانه خوشگل توری پوشیده بود. هر دلیلی که داشت در آن لحظه حالت رسمی و خشک خودش را به دخترش منتقل کرد که او هم احتمالاً در آینده همان رفتار را خواهد کرد. چه حیف! البته چنین رفتارهایی بعید نیست و مرتب دیده میشود چون درواقع این رفتار معمول ما با بچههایمان است. دریک آگهی تلویزیونی برای یک شکلات معروف، در شرایطی کاملا دوست داشتنی مادری به دخترش میگوید: «وقتی بچه بودم مادرم این شکلاتو روی نونم می مالید. درست مثل من.» ترس و نگرانی باعث میشود دست به کارهای بیهوده بزنیم. ما بزرگترها ترسها نظرها، عادتها، تعصبها، رفتارها و عقدههایمان را مثل همان شکلات روی نان صبحانه بچههایمان میمالیم. بنابراین, بچههایمان صورت مسخ شده خودمان میشوند. همان طور که ما مثل پدر و مادرهایمان شدیم. چقدر از وجود پدر و مادرهایمان در ما حضور دارد؟ خیلی زیاد، هرچند که خودمان را بسیار طغیانگر و اصیل میپنداریم. اگر چنین بنگریم خانواده به نوعی کار بدل میشود که هدف اصلی آن جاودانه ساختن خود در طول نسلهای آتی است.
کلیه حقوق این سایت متعلق به کتابفروشی آنلاین «کتابخون» میباشد.
2020 © Copyright - almaatech.ir