کتاب «اگنس» رمانی عاشقانه و روانشناختی از نویسنده سوئیسی، پتر اشتام است که نخستین بار در سال 1998 منتشر شد و به سرعت جایگاه ویژهای در ادبیات معاصر اروپا یافت. رمان با بازی با مرزهای واقعیت و تخیل، خواننده را درگیر این پرسش میکند که کدام بخش از داستان واقعی و کدام ساخته ذهن نویسنده است. سبک نگارش اشتام با جملات کوتاه و توصیفهای دقیق، فضای سرد و بیتکلفی را خلق میکند که با مضمون داستان هماهنگ است. پایان رمان، مانند آغاز آن، غیرمنتظره و چندلایه است و خواننده را به تفکر درباره سرنوشت شخصیتها و نقش نویسنده در زندگی آنها وامیدارد. اگنس اثری است که با روایت ساده اما عمیق، تأثیر ماندگاری بر ذهن خواننده میگذارد و از مهمترین آثار ادبیات معاصر سوئیس به شمار میرود.
کتاب «اگنس» داستانی عاشقانه و در عین حال پیچیده و متفاوت است که از همون اول با یه شوک بزرگ شروع میشه: اگنس مرده! راوی که نویسندهای گمنامه، از نه ماه قبل از مرگ اگنس شروع میکنه به تعریف داستان زندگیشون. این نویسنده توی کتابخانهای در شیکاگو با دختری به اسم اگنس آشنا میشه، دختری دانشجوی دکترای فیزیک و نوازنده ویولنسل که ازش میخواد داستان زندگیشو بنویسه. داستان پر از بالا و پایینهای عاطفی و رابطهایه که بین این دو شکل میگیره. راوی که اول فقط میخواد یه داستان بنویسه، کمکم خودش هم توی داستان غرق میشه و شروع میکنه زندگی اگنس رو با تخیل خودش شکل دادن. اما همین تخیل و نوشتن باعث میشه کمکم بینشون فاصله بیفته، مخصوصاً وقتی اگنس باردار میشه و راوی نمیخواد بچهدار بشه. این اختلافات باعث دور شدنشون میشه و بعد از مرگ بچه، دوباره به هم نزدیک میشن. یکی از جذابیتهای اصلی داستان اینه که مرز بین واقعیت و خیال خیلی کمرنگه؛ انگار نویسنده داره با ذهن خواننده بازی میکنه و نمیذاره دقیق بفهمیم چی واقعیست و چی ساخته ذهن راوی. پایان داستان هم دو جور نوشته شده: یکی پایان خوش که اگنس و راوی کنار هم زندگی میکنن و یکی پایان واقعی که اگنس میمیره و داستان خودش باعث مرگش شده. این پایان باز باعث میشه هر خوانندهای برداشت خودش رو از داستان داشته باشه. زبان کتاب ساده و سرد اما دلنشینه، جوری که توصیفها و جزییات پراکنده ولی به موقع، حس و حال خاصی به داستان میده. داستان «اگنس» بیشتر از یه رمان عاشقانه معمولیه، یه تجربهی متفاوته که با بازی با زمان، شخصیتها و روایت، خواننده رو به فکر فرو میبره. اگر بخوام خلاصه بگم، «اگنس» داستان یه عشق پر پیچ و خم بین یه نویسنده و یه دختر حساس و خاصه که توش واقعیت و خیال با هم قاطی میشن و آخرش هم نمیدونی واقعاً چی شد! این کتاب برای کسایی که دنبال یه داستان متفاوت، با پایان باز و پر از حس و حال روانشناختی هستن، خیلی جذابه.
علاقهمندان به رمانهای عاشقانه و روانشناختی که دنبال داستانی متفاوت و مدرن با روایت ساده اما عمیق و تأملبرانگیز هستند. کسانی که دوست دارند داستانهایی با مرزهای مبهم بین واقعیت و خیال بخوانند و از پایانهای باز و چندلایه لذت میبرند. خوانندگان ادبیات پستمدرن و معاصر که به سبک نگارش مینیمالیستی و جملات کوتاه و واضح علاقه دارند. افرادی که میخواهند درباره دست و پنجه نرم کردن با عشق، از دست دادن، اضطراب و هویت بخوانند و درگیر مفاهیم انسانی و روانشناختی شوند. کسانی که به دنبال کتابی هستند که پس از خواندن، مدتی در ذهنشان بماند و آنها را به فکر فرو ببرد. بزرگسالان، چرا که این رمان مناسب رده سنی بزرگسال است و مفاهیم پیچیدهتری را مطرح میکند. این کتاب با پرداختی خاص به زندگی روزمره، عشق و تنهایی، و با نثری ساده و در عین حال عمیق، برای کسانی که میخواهند فراتر از داستانهای عاشقانه معمولی بروند، انتخاب بسیار مناسبی است.
اولینبار بود که مرا به خانهاش دعوت میکرد. با وجود نشانی دقیقی که داده بود مدتی طول کشید تا خیابان را پیدا کردم. وقتی اگنس در را به رویم باز کرد گونههاش از فرط هیجان گل انداخته بود. حال خوشی داشت و تعارفم کرد بروم تو. گفت: «اول غذا میخوریم. الان کارم تموم میشه. بشین.» اگنس که داشت توی آشپزخانه کار میکرد، من اتاق را نگاهی کردم. معلوم بود که سعی کرده فضای دلنشینی درست کند. در گوشهای روی تشکی چند عروسک پشمالوی حیوانهای مختلف افتاده بود و کنار پنجره میز تحریر بزرگی بود با کامپیوتر. میز غذاخوری گرد وسط اتاق آماده چیده شده بود و با گل و شمع تزئین. روی لبهی شومینهای قدیمی که جلویش را دیوار کشیده بودند چند عکس خانوادگی و عکسی از خود اگنس با شنل فارغالتحصیلی قرار داشت که حتماً عکس را در جشن فارغالتحصیلی دانشگاه گرفته بود. اگنس مستقیم به دوربین نگاه میکرد؛ اما با وجود لبخند، صورتش حالت سرد و خودداری داشت.
کلیه حقوق این سایت متعلق به کتابفروشی آنلاین «کتابخون» میباشد.
2020 © Copyright - almaatech.ir