کتاب «زندگی من» اثر آنتون چخوف، یکی از مهمترین و منسجمترین داستانهای کوتاه او است. این داستان به سالهای پس از قتل آلکساندر دوم در روسیه اشاره دارد، دورهای که تغییرات اجتماعی شگرفی رخ داد و بسیاری از مردم با فقر و تیرهروزی مواجه بودند. با این حال، امید به آینده در میان مردم زنده بود. داستان حول شخصیت میخائیل پولوزنف میچرخد، یک جوان 25 ساله که برخلاف خانواده اشرافیاش، از کارهای تنپرورانه بیزار است. او از کارهای اداری که پدرش برایش فراهم کرده، سرپیچی میکند و به کار بدنی روی میآورد. میخائیل پس از ازدواج با ماریان، زادگاهش را ترک میکند و به نویسندگی که آرزوی دیرینهاش است، میپردازد. چخوف در این داستان، رئالیسم خاص خود را به نمایش میگذارد و زندگی در روستاهای روسیه را با تمام زشتیها و بیعاطفگی آن به تصویر میکشد. این داستان انتقاداتی را به سیاستمداران روسیه در اواخر قرن نوزدهم ارائه میدهد و آنها را مسئول بیسوادی و بدبختی مردم روستایی میداند.
داستان «زندگی من» که از قویترین داستانهای آنتوان چخوف به شمار میآید، مربوط به سالهایی است که پس از قتل الکساندر دوم، دگرگونی شدیدی در وضع اجتماعی روسیه پدید آمد و فقر و تیرهروزی همهجا را فراگرفت. چخوف در این داستان که حاکی از احساس تلخ و بدبینی و البته همراه با امید به آینده است، ترسیمکننده این فقر و تیرهروزی است. آنتوان چخوف در «زندگی من» با حفظ درونمایهی طنز داستان، در میان توصیفاتی که از رفتار شخصیتها دارد به نقد تفاوت ظاهر و باطن انسانها میپردازد و برخی صفات انسانی را نکوهش میکند. در «زندگی من» اثر آنتون چخوف، ویژگیهای رئالیستی بهطور برجستهای به چشم میخورد. این داستان به زندگی میخائیل پولوزنف میپردازد، یک جوان که برخلاف خانواده اشرافیاش، به کار بدنی روی میآورد و از زندگی مرفه فاصله میگیرد. در این اثر، چخوف از رئالیسم برای به تصویر کشیدن زندگی روزمره و انسانهای عادی استفاده کرده است. ویژگیهای رئالیستی در «زندگی من»: توجه به جزئیات زندگی روزمره: چخوف به دقت به جزئیات زندگی میخائیل و محیط اطراف او میپردازد، از جمله کارهای روزمره و تعاملات اجتماعی او. شخصیتهای باورپذیر: میخائیل به عنوان یک شخصیت معمولی و باورپذیر به تصویر کشیده شده است که نقاط قوت و ضعف دارد و خواننده میتواند با او همذاتپنداری کند. روایت واقعگرایانه: داستان بر اساس رویدادهای واقعی و باورپذیر بنا شده است و از اغراق و عناصر غیرقابل باور پرهیز شده است. پرداختن به مسائل اجتماعی: چخوف به انتقاد از طبقات اجتماعی و شرایط موجود در روسیه میپردازد و به بررسی ریشههای رفتارهای انسانی در جامعه میکند. روایت عینی: چخوف به عنوان یک راوی بیطرف عمل میکند و به مخاطب اجازه میدهد تا نتیجهگیریهای خود را در مورد شخصیتها و رویدادها شکل دهد. این ویژگیها نشان میدهد که چخوف در «زندگی من» از رئالیسم برای به تصویر کشیدن زندگی واقعی و انتقاد از جامعه استفاده کرده است.
علاقهمندان به ادبیات رئالیستی: این کتاب بهطور واقعگرایانه به بررسی زندگی در روسیه میپردازد و برای علاقهمندان به رئالیسم مناسب است. جوانانی که به دنبال تحول فکری هستند: داستان به چالشهای یک جوان در برابر انتظارات اجتماعی میپردازد و برای جوانانی که میخواهند از مسیر سنتی پدرانشان فاصله بگیرند، مفید است. دانشجویان ادبیات: این کتاب به عنوان یک اثر کلاسیک ادبی، برای دانشجویان رشته ادبیات و کسانی که به تاریخ ادبیات روسیه علاقه دارند، بسیار مفید است. علاقهمندان به تاریخ روسیه: کتاب به تغییرات اجتماعی پس از قتل آلکساندر دوم اشاره دارد و برای کسانی که به تاریخ روسیه علاقه دارند، جذاب است. کسانی که به داستانهای کوتاه علاقه دارند: اگرچه «زندگی من» یک رمان است، اما چخوف بهطور کلی به عنوان یک نویسنده بزرگ داستانهای کوتاه شناخته میشود و این کتاب نیز از نظر ساختار و درونمایه به داستانهای کوتاه او شباهت دارد.
از وقتی که خودم را شناخته بودم ده مرتبه تغییر شغل دادم و حال آنکه برای پدرم که معمار شهر بود، از این اسف انگیزتر چیزی نمیشد. ادارات مختلف را زیر پا گذاشته بودم، اما مشاغل دهگانهای که عهده دار شده بودم، همه مثل قطرههای آب یکسان بود: نشستن، نوشتن، به نظریات احمقانه و بیجا گوش دادن، و انتظار روز اخراجی را داشتن. موقعی که به خانه رسیدم، پدرم در صندلی دسته دارش فرورفته چرت میزد. از قیافه باریک و خشکش که در جاهای تراشیده به بنفشی میزد، مثل ارگ نوازهای کاتولیکی حقارت و اطاعت میبارید. بیآنکه جواب سلامم را بدهد، یا چشمهایش را باز کند گفت: اگر زن عزیزم، مادر تو، زنده بود از این وضع زندگی تو دق میکرد، خدایی شد که او زودتر مرد. آن وقت چشمهایش را باز کرد و گفت: بیچاره، بگو ببینم تکلیف من با تو چیست؟ سابقاً، وقتی بچهتر بودم، بزرگ ترها و آشناهایم میدانستند در برابر من چه تکلیفی دارند. عدهای نصیحتم میکردند بروم سرباز داوطلب شوم، بعضی هم میگفتند برو تلگرافچی بشو؛ اما حالا که بیست و پنج ساله شده و موهای شقیقههایم جوگندمی شده بود و مناصب سرباز داوطلب، دواساز و تلگرافچی را پشت هم طی کرده بودم، این طور فکر میکردند که دیگر هر کاری به دنیا بوده من کردهام، و روی همین اصل، کسی نصیحتم نمیکرد، فقط سرشان را بالا انداخته پوف میکردند.
کلیه حقوق این سایت متعلق به کتابفروشی آنلاین «کتابخون» میباشد.
2020 © Copyright - almaatech.ir