کتاب «قصههای ادواردو - قصه مردی ایتالیایی که عاشق امام زمان شد» نوشته محسن نعما، داستان زندگی شهید ادواردو آنیلی، پسر میلیاردر و وارث امپراتوری خودروسازی ایتالیا است. ادواردو که از خانوادهای بسیار ثروتمند و مشهور بود، با وجود فشارهای شدید خانوادگی و تهدیدهای دشمنان، حاضر نشد دین و ایمان خود را رها کند و عاشق امام زمان (عج) شد. او از ثروت و قدرت چشم پوشید و حتی میدانست که ممکن است به خاطر اعتقاداتش به شهادت برسد، ولی این عشق و ایمان را بر همه چیز ترجیح داد. کتاب در قالب 35 داستان کوتاه، تحول روحی و معنوی ادواردو را از دوران جوانی تا شهادت روایت میکند؛ از آشنایی او با قرآن در کتابخانه دانشگاه، کنجکاوی درباره ادیان مختلف، آشنایی با انقلاب اسلامی ایران و امام خمینی (ره) تا رسیدن به ایمان عمیق و عشق به مهدی موعود (عج). این اثر با زبان ساده و تصویرگریهای جذاب، برای کودکان و نوجوانان نوشته شده و هدف آن معرفی الگویی از ایمان، ایثار و پایداری است. «قصههای ادواردو» داستانی الهامبخش درباره انتخاب ایمان و حقانیت در برابر ثروت و قدرت دنیوی است که مخاطب را با زندگی انسانی که از گناه به نور ایمان رسید، آشنا میکند و پیامهای عمیقی درباره وفاداری به دین و ارزشهای معنوی دارد.
داستان شهید ادواردو آنیلی در کتاب «قصههای ادواردو» تأثیر عمیقی بر فهم عشق به امام زمان (عج) دارد، زیرا نشان میدهد که عشق واقعی به امام زمان فراتر از زبان و شعار است و نیازمند ایمان راسخ، ایثار و پایداری در راه حق است. ادواردو، با وجود برخورداری از ثروت و موقعیت اجتماعی بسیار بالا، به خاطر عشق و اعتقاد عمیق به امام زمان (عج) و اسلام، حاضر شد همه داشتههای دنیوی خود را کنار بگذارد و حتی جانش را در این راه فدا کند. او نه تنها به امام زمان عشق میورزید، بلکه آرزو داشت تا ظهور حضرت را ببیند و یکی از یاران وفادار ایشان باشد؛ این عشق باعث شد تا در برابر فشارهای خانوادگی و تهدیدها ایستادگی کند و از دین خود دست نکشد. داستان زندگی ادواردو به مخاطب میآموزد که عشق به امام زمان یعنی انتخاب راه حق حتی با هزینههای سنگین، یعنی پایبندی به ایمان در سختترین شرایط و یعنی داشتن امید و انتظار فعال برای ظهور منجی عالم بشریت. همچنین این داستان نشان میدهد که عشق به امام زمان میتواند زندگی انسان را متحول کند و او را به سوی معنویت، ایثار و فداکاری هدایت نماید، به طوری که فرد حاضر است همه چیز را برای حفظ این عشق فدا کند. بنابراین، مطالعه این داستان کمک میکند تا عشق به امام زمان (عج) را نه صرفاً یک احساس، بلکه یک مسیر عملی و معنوی عمیق و پرمحتوا درک کنیم که نیازمند ایمان، مقاومت و انتظار فعال است.
کودکان و نوجوانان (8 تا 12 سال) که میخواهند با زندگی و شخصیت یک شهید معاصر آشنا شوند و از داستانی الهامبخش درباره ایمان، ایثار و پایداری در راه حق بهرهمند شوند. والدین، مربیان و معلمان دینی که به دنبال منبعی مناسب برای آموزش مفاهیم دینی، اخلاقی و معنوی به کودکان و نوجوانان هستند و میخواهند عشق به امام زمان (عج) و پایبندی به دین را به زبان ساده و جذاب به آنها منتقل کنند. علاقهمندان به زندگینامههای کوتاه و داستانهای واقعی که میخواهند با تحول روحی و معنوی فردی که از ثروت و قدرت دنیوی گذشت و به عشق به امام زمان رسید، آشنا شوند. کسانی که به دنبال کتابی با روایتهای کوتاه، تصویرگری جذاب و زبانی ساده برای خواندن گروهی در مدارس یا خانوادهها هستند. این کتاب با 35 داستان کوتاه، تصویری الهامبخش از زندگی ادواردو آنیلی ارائه میدهد و میتواند برای تقویت ایمان، امید و شناخت بهتر امام زمان (عج) در مخاطبان کودک و نوجوان بسیار مفید باشد.
«چشمان ادواردو پر از ناباوری بود. او آن موقع به یاد حرفهای قدیری افتاد که دربارۀ زندگی ساده امام خمینی به او گفته بود. ادواردو زیر لب گفت: «قدیری درست میگفت که زندگی امام خمینی مثل زندگی امیرالمؤمنین است. اصلاً به خاطر همین است که ایرانیها اینقدر امام خمینی را دوست دارند.» ادواردو از جایش حرکت کرد و به طرف اتاق امام خمینی رفت. امام به خاطر پیری و کهولت سنش، روی مبل نشسته بود. پایین مبل هم فرزندش سید احمد خمینی و آیت الله خامنهای و یکیدوتای دیگر نشسته بودند. حجازی و ادواردو وارد اتاق شدند. ادواردو خوشحال و ذوقزده جلو رفت، به امام خمینی سلام کرد و خم شد و دست او را بوسید. بعد کنار آیتالله خامنهای و بقیه روی زمین نشست. حجازی هم جلو آمد و به امام خمینی سلام کرد. بعد حجازی ادواردو را به امام خمینی معرفی کرد و گفت: «این آقایی که امروز با من آمده ادواردو آنیلی است. پدر او سناتور جیانی آنیلی، ثروتمندترین مرد ایتالیا و یکی از ثروتمندترین انسانهای جهان است. «اما این پسر مسلمان و شیعه شده؛ شیعۀ امیرالمؤمنین و عاشق امام زمان. » امام خمینی خیلی تعجب کرد. سرش را به طرف ادواردو چرخاند. نگاهی به او کرد و لبخند زیبایی زد. لبخند امام خمینی به اندازۀ تمام زیباییهای روی زمین برای ادواردو ارزش داشت. بعد ادواردو و امام خمینی مقداری با هم صحبت کردند و حرف زدند. نیم ساعتی گذشت و وقت ملاقات تمام شد. موقعی که ادواردو بلند شد و خواست برود، امام دست نوازش روی سرش کشید و بعد پیشانی او را بوسید! آیتالله خامنهای و بقیه با تعجب به این صحنه نگاه میکردند. امام خمینی پیشانی کمتر کسی را بوسیده بود. همه از این بوسه فهمیدند که ادواردو در همان نیم ساعت چقدر توی دل امام خمینی رفته و پیشش عزیز شده است.»
کلیه حقوق این سایت متعلق به کتابفروشی آنلاین «کتابخون» میباشد.
2020 © Copyright - almaatech.ir