کتاب "کودکی، نوباوگی، نوجوانی" اثر لئو تولستوی، یکی از بزرگترین مفاخر تاریخ ادبیات جهان، داستانی است که از زبان خود نویسنده روایت میشود و بهعنوان یک نیمهزندگینامه، سالهای اولیهی زندگی و مراحل رشد و تجربههای زیستهی او را به تصویر میکشد. این اثر که در فاصلهی سالهای 1856 تا 1911 منتشر شده، بهطرز هنرمندانهای تصاویری شفاف و داستانگونه از دوران پیش از شهرت تولستوی ارائه میدهد و به خوانندگان این امکان را میدهد که با دنیای ذهنی و فکری او آشنا شوند.
کتاب "کودکی، نوباوگی، نوجوانی" نهتنها یک تصویر شخصی از روزهای جوانی تولستوی است، بلکه بهعنوان یک سند ناب و بیمانند، پل ارتباطی میان خوانندگان دنیای ادب و هنر با نوابغ بزرگ تاریخ به شمار میرود. تولستوی در این خودنگاره، بخشی از تفکرات فلسفی و ریشههای شکلگیری آنها را شرح میدهد و بهعنوان یکی از بزرگترین نظریهپردازان در باب اخلاقیات، اولین جرقههای ظهور ایدئولوژیهای خود را از قاب نگاه یک پسر نوجوان برای خوانندگان تعریف میکند. او حوادثی که در این مسیر طولانی، عقاید او را دستخوش تغییر کردهاند، یکیک برمیشمرد و بهاینترتیب، دنیای فکری خود را بهطرز عمیق و جذابی به تصویر میکشد. این کتاب در عین بازنمایی جهان فکری نویسنده، جزئیات شفاف و حقایقی روزمره از زندگی تولستوی در سالهای اول زندگی را نیز روشن میکند. او با زبانی ساده و روایتی صادقانه، روال زندگی خود در کنار پدر و مادر و همچنین تجربهی زیستن بهعنوان فرزند دردانهی یک خانوادهی اشرافی را توضیح میدهد. تولستوی به شرح سالهای تحصیل در دانشگاه و تلاش برای پیشرفت و تکامل میپردازد و با اشاره به اولین نشانههای شور جوانی، تجربیات عاشقانه و احساسات پیچیده و متناقض خود در آن سالها را برای ما روایت میکند. در نهایت، "کودکی، نوباوگی، نوجوانی" ظرف کوچکیست از وادیهای مختلف فکری خالق رمان «جنگ و صلح»، اثری که هم علاقهمندان به دنیای ادبیات را از خود راضی نگه میدارد، هم مخاطبان زندگینامهها را بهرهمند میکند و هم برای پیگیران جهان فلسفه، اخلاق و روان حرفهای بسیاری برای گفتن دارد. این کتاب با انتشار در سال 1856 چهرهی تازهای از این ادیب روسی را برای مخاطبان نمایان کرد و ظهور یک استعداد منحصربهفرد در دنیای ادبیات را به جامعهی ادبی خبر داد.
کتاب "کودکی، نوباوگی، نوجوانی" بهعنوان یک اثر اکسپرسیونیستی و هیجاننما، با تلفیق احساسات و عواطف و همچنین تفکرات و عقاید راوی، شکلگیری بنیانهای فکری و جهانبینی کلی او را به شکلی ناب و خالص برای ما ترسیم میکند. این اثر بهویژه برای علاقهمندان به ادبیات، زندگینامهها و فلسفه پیشنهاد میشود، زیرا میتواند به آنها کمک کند تا به درک عمیقتری از روابط انسانی و چالشهای زندگی دست یابند و با دنیای فکری یکی از بزرگترین نویسندگان تاریخ آشنا شوند. علاوه بر این، مخاطبان ادبیات در این کتاب نیز به اندازهی آثار داستانی تولستوی، محو توصیفات دقیق و عناصر احساسی متن خواهند شد. این نابغهی شعر و داستان، همزمان که خواننده را راهی سفری به اعماق دنیای فکری خود میکند، او را از ظرافتهای ادبی قلم و لحن داستانگونهی خود نیز بهرهمند میسازد. همچنین، این کتاب را میتوان اثری روانشناختی دانست که نگرشهای عمیق تولستوی دربارهی انسان و ذات او را از زاویهای تازه توصیف میکند و شگفتزدگی او از پیچیدگی جهان درونی آدمها را با مخاطبان خود در میان میگذارد.
جلو ایوان خانه، مردان روستایی، بدون کلاه، با کت، ردا یا پیراهن، و زنان با جامههای فرسوده، روسریهای راهراه و بعضاً با کودکی در بغل، کنارْ چند کودک پاپتی به تماشای کالسکه ایستاده بودند و با هم حرف میزدند. یکی از سورچیان - پیرمردی گوژپشت با کلاه زمستانی و ردای پشمی - میلهی اتصال کالسکه را در یک دست گرفته بود و با دست دیگر میله را از نقاط مختلف بالاوپایین میکرد و متفکرانه حرکتش را میسنجید. سورچی دیگر، جوانی بود بلندبالا با یکلا پیراهن سپید و مغزیهای سرخ زیر بغلهایش. او کلاه سیاه نمدی کاسهمانندش را با کشیدن دست بر زلفهای بورش گاه سوی این گوش و گاه سوی آن گوش میراند. جوان ردای پشمیاش را بر نشیمنگاه گذاشته بود و افسار اسب را نیز همانجا رها کرده بود و با نگاههایی گاهگاهی به چکمههایش و سورچیانی که ارابه را چرب میکردند، تازیانهی کوتاه و بافتهاش را تاب میداد. یکی از سورچیان با زحمت اهرم را بالا نگه داشته بود و دیگری بالای چرخ کمر خم کرده بود و با دقت میله و بوش کالسکه را روغن میزد. او ماندهی گریس را نیز به سطح زیرین زهوار ارابه مالید تا حرام نشود. اسبهای درمانده و ناهمرنگ نزدیک حصار ایستاده بودند و با حرکت دم مگسها را میپراندند. برخی از آنان پاهای پرپشم و آماسیدهشان را جلو گذاشته بودند و با چشمهای نیمهباز چرت میزدند. برخی دیگر از فرط کسالت پوزه بر تن هم میمالیدند و برگها و ساقههای سبز تیره و سخت سرخس را که نزدیک ایوان رسته بودند، میچیدند. تازیها بعضاً با نفسهایی سنگین در آفتاب لمیده بودند و بعضاً زیر کالسکه در سایه قدم میزدند و پیهی را که نزدیک میلههای کالسکه مالیده شده بود، میلیسیدند. هوا را مهی غبارناک انباشته بود. افق به رنگی مرکب از خاکستری و یاسی درآمده بود و در سراسر آسمان حتی یکتکه ابر دیده نمیشد.
کلیه حقوق این سایت متعلق به کتابفروشی آنلاین «کتابخون» میباشد.
2020 © Copyright - almaatech.ir