کتاب داستانهای جن و پری داستانهایی از دنیای کلاسیک ادبیات و نویسندگان مختلف با ترجمهٔ مصطفی رضوی است و نشر چشمه آن را منتشر کرده است. لافکادیو هرن، ناتسومه سوسه کی، تانیزاکی جونئیچیرو و آکوتاگاوا ریونوسوکه نویسندگان این داستانها هستند.
همهٔ ما از افسانهها و داستانهای جن و پری خاطرات شیرینی داریم، از هزار و یک شب و قصههای مادربزرگ در مورد جنهایی که در حیاط پشتی قاتی مرغ و خروسها هستند گرفته تا داستانهای غربی مانند سیندرلا و پینوکیو. از ما بهتران و هیولاها در همهٔ فرهنگها حضور دارند و ما از کودکی به ترس از آنها و البته لذتبردن از این ترس عادت میکنیم و با آن بزرگ میشویم. ژاپن نیز از این قاعدهٔ فراگیر و جهانی مستثنی نیست و موجودات تخیلی از دوران کهن در تاروپود فرهنگ و ادبیاتش حضور دارند. اما این بدین معنا نیست که امروز اجاق فرهنگ و ادبیات ژاپن برای تولید اشباح و موجودات تخیلی کور است. در واقع کمتر مخاطب علاقهمندی در دنیا پیدا میشود که با ساداکو در مجموعهٔ حلقه و یا هاناکو در داستانهای ترسناک مدرسه آشنا نباشد. هدف ما در این کتاب معرفی تمام اشباح و جن و پریهای فرهنگ و ادبیات ژاپن نیست چرا که برای چنین طرح عظیمی باید به یک مجموعهٔ چند دهجلدی اندیشید. در این کتاب ما بر روی یک دورهٔ تعریف شده و محدود متمرکز میشویم دورهای که گذر از ادبیات کهن و سنتی بهنوعی ادبیات متأثر از غرب با ساختارهای جدید است. در واقع قصد داریم عبور اشباح و جنهای ژاپن از دروازهٔ این ادبیات نوپا و جدید و تولد ژانر تخیلی ترسناک ادبیات مدرن ژاپن را بررسی و درک کنیم.
«حدود پانصد سال پیش کیکوجی، ارباب کیوشو، مردی به نام ایسوگای هِیگازائمون تاکِتسورا را در خدمت خود داشت. هِیگازائمون توانمندیهای بینظیر زیادی همچون تیراندازی و سوارکاری را از اجداد جنگجوی خود به ارث برده بود و از بدو تولد در خون خود داشت. همان زمانی که هنوز بالغ نشده بود در هنرهای شمشیرزنی، تیراندازی و مبارزه با نیزه از استادانش نیز پیشی گرفته و خود را در مقام جنگجویی پخته و زبردست اثبات کرده بود. هنگامی که شورشهای عصر اِیکیو (1441 ـ 1429) رخ داد، هِیگازائمون جنگاوری خود را به نمایش گذاشت و بارها مورد تحسین قرار گرفت. اما زمانی که خاندان کیکوجی نابود شد، او بدون ارباب ماند. میتوانست به خدمت اربابی دیگر دربیاید، اما از آنجا که هدفش پیشرفت شخصی و منافع خودش نبود و هنوز وفاداری به ارباب سابقش از دلش پاک نشده بود تصمیم گرفت زندگی دنیوی را ترک کند. سرش را تراشید و راهب شد. نام بودایی کایریو را برای خود برگزید و به سفر پرداخت.
اما روح جنگجوی کایریو در ردای راهب همچنان زنده بود. همچون گذشته از خطر هراسی نداشت و از رنج گریزان نبود. بیآنکه آبوهوا و گذر فصلها مانعی برایش باشد به جاهایی میرفت که راهبان دیگر نمیرفتند و مردم را به راه مقدس بودا دعوت میکرد. دوران سخت و بیثباتی بود، حتی برای راهبها هم تنها سفرکردن ایمن نبود.
کایریو در اولین سفر طولانی خود گزارش به سرزمین کای افتاد. یک شب که در کوههای آن منطقه سفر میکرد، به مکانی سوتوکور رسید که چندین فرسنگ با روستاهای اطراف فاصله داشت و گرفتار تاریکی شد. تصمیم گرفت شب را زیر آسمان پُرستاره سپری کند و درست در کنار مسیر کوهستانی زمینی مناسب و پوشیده از چمن یافت و بر روی آن دراز کشید. همیشه از آنچه با راحتی میانهای نداشت استقبال میکرد. هنگامی که هیچ جایی را نمییافت سنگ سخت هم برای او بستر بود و ریشهٔ چنار برایش حکم بالشی راحت داشت. گوشت و عضلاتش پولادین بودند. هیچوقت پیش نیامده بود که از شبنم و رطوبت، باران، یخبندان یا برف بنالد.»
این کتاب را به دوستداران ادبیات، فرهنگ و فولکلور ژاپن پیشنهاد میکنیم.
کلیه حقوق این سایت متعلق به کتابفروشی آنلاین «کتابخون» میباشد.
2020 © Copyright - almaatech.ir