در کتاب اصولدین نوجوان (جلد دوم) سعی شده بخشی از تاریخچه، اعتقادات، باورهای صحیح دینی، و جایگاه مهم شیعه را برای دوستداران اهلبیت (ع)، با زبانی ساده و روان بیان کنیم، تا با آن آشنا شویم و بهصورت مختصر توشهای را در سفر خطیر و حساس زندگی به همراه داشته باشیم. در پایان کتاب نیز فصلی بهعنوان تقویم شیعه آمده تا از طریق آشنایی با روزهای مهم شیعه، در بزرگداشت آنها تلاش لازم را انجام بدهیم.
ما در زندگی خود دائماً با تفکرات و شبهات فراوانی روبهرو میشویم که ممکن است به دلیل آشنا نبودن با اعتقادات صحیح، پایمان بلغزد و از جادۀ هدایت به درۀ گمراهی سقوط کنیم. بارها پیش میآید که شخص یا اشخاصی به دلیل عدم آشنایی با مقام اهلبیت از آنها فاصله گرفتهاند، یا حتی علیه آنها شمشیر کشیدهاند؛ خوارج یکی از این گروههای خشکمغز بودهاند. آنها که بسیاری از افرادشان حافظ قرآن بودند و از شدت عبادت زانو و پیشانیهایشان پینهبسته بود، خود را برتر از امام علی (ع) میدانستند و علیه او قیام کردند. شاخص ما در دینداری باید پیامبر اکرم (ص)، قرآن، و اهلبیت عصمت طهارت باشد و آنها را الگو و پیشوای خود بدانیم؛ وگرنه مطمئناً از راه صحیح فاصله میگیریم و با جهالت و روسیاهی به ملاقات خدا میرویم.
این کتاب را به تمام نوجوانان و مربیان و والدینی که دغدغه تربیت دینی فرزندشان را دارند پیشنهاد میکنیم.
ما شیعهایم؛ یعنی مسلمانانی هستیم پیرو امام علی (ع)، و اعتقاد داریم بنا بر آیاتِ قرآن و احادیثِ پیامبر اکرم (ص)، به دستور خداوند، امام علی (ع) جانشین بلافصل (بیفاصله) حضرت محمد (ص) است (2) عقل نیز این دلیل ما را تأیید میکند.
تفکری که در این باره با ما اختلافنظر دارد تفکر اهلسنت است. اهلسنت یا سُنّیها مسلمانانی هستند که اعتقاد دارند پیامبر اکرم (ص) برای بعد از خود، جانشینی تعیین نکرده و ابوبکر با انتخاب مسلمانان رهبر آنها شده است. (3)
عقل برای چیست؟
«هشام بن حکم»، یکی از شاگردان نوجوان و دانشمند امام صادق (ع)، تعریف میکند: به من خبر دادند شخصی به نام «عمرو بن عبید» در مسجد جامع شهر بصره با شاگردانش مینشیند و ادعا میکند که پیامبر بعد از خود کسی را بهعنوان جانشین قرار نداده است! این خبر خیلی من را ناراحت کرده بود، ازاینرو به بصره رفتم؛ وقتی وارد مسجد آن شهر شدم، دیدم جمعیت زیادی اطراف عمرو نشستهاند. از حاضران خواستم اجازه بدهند تا نزدیک عمرو بنشینم. سپس به عمرو بن عبید گفتم: «ای مرد دانشمند، من در این شهر غریبه هستم، اجازه میدهید چیزی بپرسم؟»
گفت: «آری»
«آیا شما چشم دارید؟»
«پسرجان، این چه سؤالی است؟! چرا دربارهٔ چیزی که میبینی سؤال میپرسی؟»
«استاد عزیز، میبخشید؛ پرسشهای من اینگونه است، خواهش میکنم پاسخ بدهید.»
گفت: «اگرچه پرسشهایت احمقانه است، ولی هرچه میخواهی بپرس!»
«آیا شما چشم دارید؟»
«آری.»
«با آن چه میکنی؟»
«بهوسیلهٔ آن رنگها و انسانها و دیگر چیزها را میبینم.»
گفتم: «آیا بینی داری؟»
«آری.»
«با آن چه میکنی؟»
«بهوسیلهٔ آن بوها را استشمام میکنم.»
«آیا زبان داری؟»
گفت: «آری.»
«با آن چه میکنی؟»
«طعم اشیا را میچشم.»
«آیا شما گوش دارید؟»
«آری.»
پرسیدم: «از آن چه سودی میبری؟»
کلیه حقوق این سایت متعلق به کتابفروشی آنلاین «کتابخون» میباشد.
2020 © Copyright - almaatech.ir