هیچوقت دروغ نگو یک تریلر روانشناختی از فریدا مکفادن، نویسندهی پرفروش نیویورک تایمز است. این رمان که یکی از پرفروشترین آثار آمازون محسوب میشود، داستانی پرتعلیق دربارهی ناپدید شدن یک روانشناس را روایت میکند. مکفادن با استفاده از فضاسازی دلهرهآور و روایتی چندلایه، خواننده را تا پایان داستان درگیر رازهای تاریک شخصیتهایش میکند.
هیچوقت دروغ نگو داستان زوجی به نام پاتریشیا (تریشیا) و ایتن را دنبال میکند که در جستوجوی خانهی ایدهآل خود، به عمارت متروکهای در هوای برفی و کولاک میرسند. از همان ابتدا، فضای رازآلود خانه باعث نگرانی تریشیا میشود، اما ایتن مصمم است که خانه را بررسی کند.
با ورود به خانه، آنها متوجه میشوند که اینجا متعلق به دکتر آدرین هیل، یک روانشناس معروف، بوده است؛ کسی که مدتی قبل به طرز مرموزی ناپدید شده و جسدش هرگز پیدا نشده است. با جستوجو در خانه، تریشیا مجموعهای از نوارهای صوتی دکتر هیل را پیدا میکند که شامل جلسات او با بیمارانش است.
هرچه تریشیا بیشتر به این نوارها گوش میدهد، حقیقتی وحشتناک دربارهی گذشتهی این خانه و سرنوشت دکتر هیل آشکار میشود. یکی از نوارها مربوط به بیماری است که از حادثهای مرگبار در یک کلبهی جنگلی جان سالم به در برده است؛ حادثهای که در آن، دوستان و نامزدش توسط فردی ناشناس به قتل رسیدهاند.
با گوش دادن به هر نوار، پازل راز ناپدید شدن دکتر هیل کاملتر میشود، تا اینکه تریشیا به آخرین نوار میرسد—نواری که حقیقت هولناک را برملا میکند و همهچیز را تغییر میدهد.
این رمان برای دوستداران ژانرهای تریلر، معمایی، جنایی و روانشناختی مناسب است. اگر از داستانهای پرتعلیق و رازآلودی مانند آثار گیلیان فلین یا پائولا هاوکینز لذت میبرید، هیچوقت دروغ نگو میتواند شما را تا پایان، درگیر هیجان و غافلگیریهایش کند.
نوار تمام میشود و صدای کلیک دستگاه میآید و بهطور خودکار خاموش میشود. طبق این نوار، ظاهراً ای. جِی دکتر هیل را مجبور کرده بود به جلسات درمانی با او ادامه دهد. شاید از او اخاذی میکرد.ولی از چه چیزی برای اخاذی از او استفاده کرده بود؟
مطمئن نیستم بتوانم به بقیهی نوارهای ای. جِی گوش کنم. چیزی در صدایش هست که موهای تنم را سیخ میکند. صدایش طوری است که صرفاً با گوش کردن به آن میتوانی بفهمی آدم خوبی نیست.
آدم شروری است.
«تریشیا؟»
با صدای ضربهای که به در اتاق میخورد قالب تهی میکنم. قبل از آنکه در اتاق باز شود، فقط وقت میکنم دستگاه را داخل کشوِ بالای میز بگذارم. از اینکه درهای این خانه قفل ندارند واقعاً دارم دیوانه میشوم.
«تریشیا؟» ایتن توی چهارچوب در ایستاده است. با اینکه چکمه پوشیده بود، برف پایین شلوار جینش را کمی مرطوب کرده است. «اینجا چیکار میکنی؟»
خودکار روی میز را برمیدارم و هدفمند روی سطح چوبی براق میز ضرب میگیرم. «تصمیم گرفتم حالا که کار زیادی نیست که انجام بدم، یهکم روی رزومهم کار کنم.»
این دروغ به اندازهی کافی باورکردنی است. درحالحاضر، شغلی ندارم. قبلاً برای یک مجلهی آنلاین کار میکردم. میدانید که منظورم چه مجلاتی است... دوازده نکته برای جذب دوستپسرتان، پنج روش برای پیشبرد روابط، چطور بدون هیچ زحمتی شش کیلوگرم وزن کم کنید. من استاد تولید عنوانهای جذاب بودم. ولی کمی بعد، درست قبل از عروسیام، مجله یکهو ورشکست شد. طی ماهعسل قصد نداشتم دنبال کار بگردم، پس بهانهای دستم آمد تا به بعد موکولش کنم. و حالا تقریباً شش ماهی میشود که بیکارم.
اینطور نیست که نخواهم کار کنم. میخواهم. واقعاً دوست دارم عضو فعال جامعه باشم. ولی یادم هست چقدر طول کشید تا جایگاهی دائمی در مجله پیدا کنم و خوشم نمیآید دوباره از صفر شروع کنم. رد شدن دردناک است، هر چند بخشی از فرایند درخواست کار است.
کلیه حقوق این سایت متعلق به کتابفروشی آنلاین «کتابخون» میباشد.
2020 © Copyright - almaatech.ir