رمان خورشید همچنان میدمد که به جانمایهٔ نسلی ازدسترفته شهرت دارد، یکی از شاهکارهای ارنست همینگوی و نمونهای کلاسیک از سبک نگارش موجز اما قدرتمند اوست. رمان با نگاهی گزنده به سرخوردگیها و هراسهای نسل پس از جنگ جهانی اول، دو تا از به یاد ماندنیترین شخصیتهای همینگوی را به مخاطب معرفی میکند: جیک بارنز و دوشیزه برت اشلی. داستان، برت خوشمشرب و مغرور، و جیک بداقبال را دنبال میکند و تجارب آنها را از زندگی شبانهٔ پرآشوب در پاریس تا گاوبازیهای خشن مهاجران در اسپانیا پی میگیرد. رویدادهای کتاب، در زمانی معروف به عصر افول اخلاقیات، ازهمپاشیدگی روحی، عشقهای نافرجام و وهمهای رو به اضمحلال اتفاق میافتد. انتشار رمان خورشید همچنان میدمد در سال 1926، کمک شایان توجهی به تثبیت جایگاه همینگوی بهعنوان یکی از بزرگترین نویسندگان قرن بیستم کرد. رمان خورشید همچنان میدمد، با نثری شکوهمند و داستانی جذاب، تصویری بسیار ملموس و هیجانانگیز از شخصیتها در ذهن مخاطب خلق میکند. این رمان، بدون شک یکی از بزرگترین رویدادهای دوران طلایی ادبیات در قرن بیستم است.
من به آدمهای ساده و رک، بهخصوص وقتی که داستانهایشان عین هم باشد، اعتمادی ندارم و همواره حتی بدگمان بودم که رابرت کوهن قهرمان میانوزن مشتزنی بوده باشد. شاید اسبی دماغ او را له کرده یا مادرش از چیزی ترسیده بود. ممکن است وقتی تازهپا میگرفته، به جایی خورده. ولی آخرسر کسی را پیدا کردم که از زبان اسپایدر کلی صحت موضوع را تأیید کرد. اسپایدر کلی نهتنها کوهن را فراموش نکرده بود، اغلب جویا بود که چه اتفاقی برایش افتاده است.
رابرت کوهن از طرف پدر متعلق به یکی از خانوادههای ثروتمند در نیویورک بود و از طرف مادر به خانوادهای اصیل و شریف تعلق داشت. در مدرسه نظامی خود را برای ادامه تحصیل در پرینستون آماده کرد و در یک تیم فوتبالبازی کرد و هیچکس نسبت به او تبعیض نژادی قائل نشد. حتی کاری به مذهب او نداشتند. همین بود که هیچ فرقی با دیگران نداشت، تا اینکه به پرینستون رفت. پسری بسیار نازنین و صمیمی و خجالتی بود و همین او را ناخوشایند جلوه میداد. در مشتزنی، این را در وجودش کشت و با وجدانی معذب و دماغ له شده از پرینستون خارج شد و با اولین دختری که در نظرش جذاب آمد، ازدواج کرد. پنج سال از ازدواجش گذشته و سه تا بچه آورده بود که پنجاههزار دلاری را که از پدرش به ارث مانده بود از دست داد. بیشترین سهم ارث به مادرش رسید و به دلیل مصیبتهایی که از زندگی با یک زن عیانی نصیبش شد، به شرایط ناخوشایندی دچار شد و درست وقتی که تصمیم گرفت زنش را ترک کند، زنش او را ترک کرد و به سراغ یک مینیاتوریست رفت. او ماهها همت کرده بود که زنش را ترک کند، اما نتوانسته بود. چون خیلی ناجوانمردانه بود که او را از خودش براند. این بار، رفتن زنش برای او اتفاق ناگهانی، اما مفیدی بود.
از یکدیگر جدا شدند. رابرت کوهن به زندگی در کنار ساحل روی آورد. در کالیفرنیا با ادیبان نشستوبرخاست کرد و چون هنوز مقداری از آن پنجاههزار باقیمانده بود، در مدتزمان کوتاهی دست به انتشار یک نشریه هنری زد. این نشریه از کارملِ کالیفرنیا گرفته تا پراوینستونِ ماساچوست منتشر میشد. نام او در صفحه اصلی تنها سردبیری محسوب میشد که عضو هیئت مشاوره هم بود، و این موفقیت را مدیون پولش و آگاهی از علاقهاش به کار سردبیری بود. تا فهمید که هزینه مجله خیلی بالا رفته است و او مجبور است دست از انتشار آن بردارد، خیلی متأثر شد.
ولی آن موقع، نگران چیزهای دیگری هم بود. خانمی همکارش بود که در صدد بود تا از طریق مجله به موفقیتهایی دست پیدا کند. زنی بود استوار و کوهن هرگز فرصتی نکرده بود تا از دست او خلاصی یابد، هر چند حتم داشت که او را دوست دارد. این زن تا فهمید که مجله انتشار نمییابد، از کوهن دلسرد شد. تصمیم گرفت تا از فرصت موجود استفاده کند و با اصرار از کوهن خواست تا به اروپا بروند. کوهن در آنجا میتوانست به نوشتن ادامه بدهد.
نویسندهٔ کتاب برندهٔ جایزهٔ نوبل ادبیات سال 1954
جزو فهرست برترین رمانهای انگلیسی گاردین
فیلمی با همین عنوان، بر اساس این کتاب و به کارگردانی هنری کینگ در سال 1957 ساخته شده است
کلیه حقوق این سایت متعلق به کتابفروشی آنلاین «کتابخون» میباشد.
2020 © Copyright - almaatech.ir