به نام خدا

یه کتاب خوب میتونه زندگیت رو عوض کنه!

02191306290
11 ٪
۱۱۰٬۰۰۰
۹۷٬۹۰۰
تومان
افزودن به سبد خرید

کتاب‌های مشابه







تا در محله گم نشوی









آیکون توضیحات کتاب

معرفی کتاب

کتاب تا در محله گم نشوی اثر پاتریک مودیانو، نویسنده‌ی برجسته فرانسوی و برنده جایزه نوبل ادبیات، یک رمان مرموز و تفکرانگیز است که در آن مضمون حافظه، هویت، و مواجهه با گذشته برجسته می‌شود. این کتاب مانند دیگر آثار مودیانو به سبک مینیمالیستی و با فضایی وهم‌آلود نوشته شده است و خواننده را به دنیای درونی شخصیت‌ها و گذشته‌های فراموش‌شده آن‌ها می‌برد.

درباره کتاب تا در محله گم نشوی

داستان درباره ژان داراگان، نویسنده‌ای تنها و منزوی است که در آپارتمانی در پاریس زندگی می‌کند. روزی او تماسی تلفنی از غریبه‌ای دریافت می‌کند که مدعی است کیف گمشده‌اش را پیدا کرده است. این تماس ژان را مجبور می‌کند به دیدار این فرد برود و در نتیجه، او را با گذشته‌ای که سال‌ها از آن فرار کرده بود، روبه‌رو می‌کند.
رمان در فضایی وهم‌آلود و پر از رمز و راز پیش می‌رود، جایی که خاطرات ژان از کودکی و روابطش با افرادی که زمانی می‌شناخت، دوباره زنده می‌شود. مودیانو در این داستان به مضامینی مانند فراموشی، اثرات جنگ جهانی دوم، و تأثیر گذشته بر هویت فردی می‌پردازد.

خواندن کتاب تا در محله گم نشوی را به چه کسانی توصیه می‌کنیم

این کتاب برای علاقه‌مندان به ادبیات فلسفی و روان‌شناختی مناسب است، به‌ویژه کسانی که از آثار قبلی مودیانو لذت برده‌اند. اگر به داستان‌هایی درباره هویت، حافظه، و مواجهه با گذشته علاقه دارید یا از سبک نوشتاری مینیمالیستی و اسرارآمیز لذت می‌برید، این کتاب شما را مجذوب خواهد کرد. همچنین، دوستداران رمان‌های اروپایی با حال و هوای پاریسی، و کسانی که به دنبال کشف معماهای زندگی شخصیت‌ها هستند، از خواندن این اثر لذت خواهند برد.

در بخشی از کتاب تا در محله گم نشوی می‌خوانیم:

«تقریبآ هیچ، مثل نیش حشره‌ای که اولش اصلا دردناک نیست؛ برای آن‌که اقلا خودتان را خاطرجمع کنید، زیرلب چنین می‌گویید. حدود ساعت چهار بعدازظهر، تلفن خانهٔ ژان دَرَگان زنگ خورد؛ تلفن اتاقی که اسمش را گذاشته بود «دفتر کار». روی کاناپه‌ای در انتهای اتاق، دور از نور مستقیم خورشید، لمیده بود و چرت می‌زد. زنگ تلفن، که دیگر مدت‌ها بود به شنیدنش عادت نداشت، قطع نمی‌شد. عجب آدم سمجی! شاید یادش رفته گوشی را بگذارد. بالاخره بلند شد و رفت سمت دیگر اتاق، نزدیک پنجره. آفتاب شدیدی می‌تابید.«می‌خواهم با آقای ژان دَرَگان صحبت کنم.»صدایی آرام و تهدیدآمیز؛ این اولین حسی بود که به او دست داد.«آقای دَرَگان، صدایم را می‌شنوید؟»دَرَگان خواست گوشی را بگذارد، اما خب که چه؟ تلفن دوباره یکریز زنگ می‌خورد. مگر این‌که دوشاخه را از پریز می‌کشید.«خودم هستم.»«می‌خواستم راجع به دفترچه‌تلفنتان صحبت کنم، آقا.»ماه پیش در قطاری به مقصد کت‌دازور گمش کرده بود؛ جز این احتمال دیگری نمی‌داد. حدس می‌زد وقتی بلیتش را درمی‌آورده تا به مأمور قطار نشان دهد، دفترچه از جیب کتش افتاده.«دفترچه‌تلفنی با نام شما پیدا کرده‌ام.»روی جلد خاکستری‌اش نوشته شده بود: در صورت پیداکردن دفترچه، لطفآ آن را به این نشانی بفرستید... دَرَگان یک روز، بدون منظور خاصی، نام و نشانی و شماره‌تلفنش را آن‌جا نوشته بود.«هر روز یا ساعتی که شما بفرمایید می‌آورمش دم منزلتان.»بله، قطعآ صدایی آرام و تهدیدآمیز بود. حتی به نظر دَرَگان رسید که بی‌شباهت به صدای باج‌گیرها هم نیست.«بیرون از خانه قرار بگذاریم بهتر است.»سعی کرده بود بر ضعفش غلبه کند. می‌خواست بی‌اعتنا به نظر برسد، اما لحن کلامش یکباره بی‌رمق شده بود.«هرطور که میل شماست، آقا.»سکوتی برقرار شد.«حیف شد. من نزدیک منزلتان هستم. دلم می‌خواست دفترچه را هرچه زودتر به دستتان برسانم.»دَرَگان با خودش فکر کرد نکند مرد جلو خانه ایستاده و منتظر است که او بیرون بزند. باید هرچه زودتر از شرش خلاص می‌شد.بالاخره گفت: «چطور است فردا بعدازظهر همدیگر را ببینیم.»«هرطور میل شماست. پس قرارمان نزدیک محل کار من، حوالی ایستگاه سن لازار.»نزدیک بود گوشی را بگذارد، اما خونسردی‌اش را حفظ کرد.مرد پرسید: «خیابان آرکاد را بلدید؟ می‌توانیم توی یک کافه قرار بگذاریم. شمارهٔ 42 خیابان آرکاد.»دَرَگان آدرس را یادداشت کرد، نفس عمیقی کشید و گفت: «بسیار خب، آقا. شمارهٔ 42 خیابان آرکاد، فردا ساعت 5 بعدازظهر.»»

نظرات کاربران

کتاب‌های مشابه