هنر رمان اثر میلان کوندرا، یکی از آثار برجسته این نویسنده چک است که به بررسی ماهیت و ویژگیهای رمان بهعنوان یک فرم هنری میپردازد. این کتاب در قالب مجموعهای از هفت مقاله فلسفی و تحلیلی نوشته شده و بهطور عمیق به تاریخچه، نقش و تحول رمان در ادبیات جهانی میپردازد. کوندرا در این اثر، از دیدگاههای فلسفی، زیباییشناسی، و اجتماعی خود به تجزیهوتحلیل آثار نویسندگان بزرگ همچون سروانتس، داستایفسکی، کافکا، و پروست میپردازد و نشان میدهد که چگونه رمان به ابزاری برای بیان پیچیدگیهای انسانی، آزادی فردی و مسائل اجتماعی تبدیل شده است.
کتاب هنر رمان بیشتر یک اثر نظری است و داستانمحور نیست. در این کتاب، کوندرا مفاهیم مختلفی همچون آزادی نویسنده، حقیقت و واقعیت در رمان، و رابطه رمان با سیاست و تاریخ را بررسی میکند. او در این اثر بهویژه بر فلسفه و هنر نویسندگی تأکید دارد و نشان میدهد که رمان بهعنوان یک فرم هنری باید فراتر از روایت یک داستان ساده باشد. کوندرا معتقد است که رمان بهعنوان یک هنر عمیق، توانایی پرسیدن سؤالاتی اساسی درباره زندگی انسان را دارد و بهواسطه همین سؤالات، خواننده را به تأمل و تفکر در مسائل بنیادین زندگی دعوت میکند.
کوندرا بهویژه تأثیر نویسندگانی مانند سروانتس، گوته، تولستوی، داستایفسکی، کافکا و پروست را مورد بررسی قرار میدهد و توضیح میدهد که چگونه این نویسندگان به تکامل فرم رمان کمک کردهاند. او همچنین بر این نکته تأکید دارد که رمان بهطور ویژه از توانایی آزاداندیشی نویسنده بهره میبرد و به او اجازه میدهد تا حقیقتهای انسانی را با شکلدهی به شخصیتها و داستانهای پیچیدهتر کشف کند. از این رو، کوندرا بیان میکند که رمان بهعنوان یک رسانه، بهویژه در زمانهای پیچیده و پرچالش تاریخی، ابزار مهمی برای بازتاب شرایط اجتماعی و فردی است.
کتاب هنر رمان برای علاقهمندان به ادبیات و فلسفه، بهویژه کسانی که به تأملات عمیق در مورد ماهیت رمان و اهمیت آن در دنیای مدرن علاقه دارند، بسیار جذاب است. این کتاب همچنین برای دانشجویان و پژوهشگران ادبیات و فلسفه بسیار مناسب است و میتواند درک بهتری از جایگاه رمان در تاریخ ادبیات و فرهنگ جهانی فراهم کند. کسانی که بهدنبال درک فلسفی و زیباشناسانهای از آثار نویسندگان بزرگ و چگونگی تأثیر آنها بر شکلگیری رمان مدرن هستند، از مطالعه این کتاب بهره خواهند برد. همچنین، افرادی که علاقهمند به نوشتن و خلاقیت در نویسندگی هستند، میتوانند از دیدگاههای کوندرا برای رشد و تکامل آثار خود بهرهمند شوند.
«ادموند هوسرل در سال 1935، سه سال پیش از مرگش، کنفرانسهای مشهوری دربارهٔ بحران بشریت اروپایی برگزار کرد. به نظر او صفت «اروپایی» مشخصکنندهٔ آن هویت فکریای بود که از چارچوب جغرافیایی اروپا فراتر میرود (مثلاً آمریکا را در برمیگیرد) و با فلسفهٔ باستانی یونان آغاز میشود. این فلسفه، به اعتقاد هوسرل، برای نخستین بار در تاریخ، جهان را در کلیت آن همچون پرسشی که باید به آن پاسخ داده شود در نظر میگرفت. انگیزهٔ این پرسش ارضای این یا آن نیاز عملی نبود، بلکه «شور و شوق شناختن بر انسان چیره شده بود».بحرانی که هوسرل از آن سخن میگفت به نظرش چنان عمیق میرسید که تردید داشت اروپا از آن جان سالم به در برد. او ریشههای بحران را در آغاز عصر جدید، در جهانبینی گالیله و دکارت و ماهیت یکسونگرانهٔ علوم اروپایی میدید، علومی که جهان را تا حد موضوعی ساده برای کاوش فنی و ریاضی پایین آورده و جهان ملموس زندگی را که هوسرل die Lebenswelt مینامید، از افق دید خود رانده بودند.پیشرفت علوم، انسان را در دهلیز رشتههای تخصصی انداخت. هرچه انسان در دانش خود پیشتر میرفت، کلیت جهان و خویشتن خویش از چشمش دورتر میشد و بدینترتیب در آنچه هایدگر، شاگرد هوسرل، با عبارت زیبا و تقریباً سحرآمیزش «فراموشی هستی» مینامید فرو میرفت.انسان که در گذشته، از برکت دکارت، خود را همچون «ارباب و مالک طبیعت» شناخته بود، مبدل به شیء سادهای شد که نیروهای فنی، سیاسی و تاریخی بر او میتازند، از او فراتر میروند و بر او مسلط میشوند. برای این نیروها، هستی ملموس انسان، «جهان زندگی» (die Lebenswelt)، دیگر دارای هیچ ارزش و فایدهای نیست: هستی ملموس انسان دیگر به چشم نیامده و از پیش به دست فراموشی سپرده شده است.»
کلیه حقوق این سایت متعلق به کتابفروشی آنلاین «کتابخون» میباشد.
2020 © Copyright - almaatech.ir