به نام خدا

یه کتاب خوب میتونه زندگیت رو عوض کنه!

02191306290
ناموجود
این کالا فعلا موجود نیست اما می‌توانید زنگوله را بزنید تا به محض موجود شدن، به شما خبر دهیم.
موجود شد باخبرم کن

کتاب‌های مشابه







نام من سرخ









آیکون توضیحات کتاب

معرفی کتاب

کتاب «نام من سرخ» نوشته اورهان پاموک، نویسنده برجسته ترک و برنده جایزه نوبل ادبیات 2006، رمانی تاریخی و فلسفی است که در استانبول قرن شانزدهم و در دوران امپراتوری عثمانی روایت می‌شود. «نام من سرخ» اثری فاخر و چندلایه است که موضوعاتی چون تقابل شرق و غرب، سنت و مدرنیته، هنر و فلسفه را به شکلی جذاب و تأمل‌برانگیز بررسی می‌کند و برای علاقه‌مندان به ادبیات تاریخی، فلسفی، هنر و فرهنگ شرق بسیار مناسب است.

درباره کتاب «نام من سرخ»

داستان حول گروهی از نقاشان دربار سلطنتی می‌چرخد که به دستور سلطان مراد سوم مأمور می‌شوند تا فتوحات و افتخارات پادشاه را در قالب کتابی تصویری به سبک نقاشی اروپایی خلق کنند. این مأموریت باعث تقابل میان نقاشان سنتی که به سبک شرقی و مینیاتوری پایبندند و گروهی که به سبک نقاشی اروپایی روی آورده‌اند، می‌شود. رمان با شروعی مرموز از قتل یکی از نقاشان دربار آغاز می‌شود و روایت آن به شکل چندصدایی (پلی‌فونی) است؛ یعنی هر فصل از زبان یکی از شخصیت‌ها یا حتی اشیاء و عناصر غیرانسانی مانند خون، سکه و سگ بیان می‌شود. این سبک روایت، عمق و تنوع دیدگاه‌ها را به داستان می‌بخشد و با لحنی گاه طنزآمیز، خواننده را به دنیایی پر از عشق، حسادت، هنر و راز می‌برد. اورهان پاموک در این کتاب به شکلی هنرمندانه، علاوه بر پرداختن به داستان جنایی، به تاریخ نقاشی مینیاتوری اسلامی، تأثیر فرهنگ ایرانی و ادبیات کلاسیک فارسی (نظامی، فردوسی و شاهنامه) نیز اشاره می‌کند و تلاش دارد تا خواننده امروز را با فرهنگ شرق و هنرهای سنتی آن آشنا کند.

خواندن کتاب «نام من سرخ» را به چه کسانی توصیه می‌کنیم؟

علاقه‌مندان به رمان‌های تاریخی که دوست دارند به دوره‌ای پر رمز و راز از تاریخ عثمانی سفر کنند و با فضای فرهنگی و هنری استانبول قرن شانزدهم آشنا شوند. خوانندگانی که به ادبیات فلسفی و داستان‌های چندصدایی علاقه دارند، زیرا روایت کتاب از زبان شخصیت‌های مختلف و حتی اشیاء صورت می‌گیرد و به موضوعات عمیقی چون هنر، عشق، مذهب و هویت می‌پردازد. دوستان هنر و نقاشی، به ویژه هنر مینیاتور اسلامی که می‌خواهند درک بهتری از تضاد میان سنت و مدرنیته در هنر آن دوره پیدا کنند و با چالش‌های نقاشان دربار عثمانی آشنا شوند. کسانی که به تقابل فرهنگ شرق و غرب و تأثیرات آن علاقه‌مندند و می‌خواهند این موضوع را در قالب داستانی جذاب و پرماجرا مطالعه کنند. همچنین این کتاب برای افرادی که به ادبیات ترکی، فرهنگ اسلامی و تاریخ هنر علاقه دارند، منبعی ارزشمند و خواندنی است. با توجه به عمق مفاهیم و سبک خاص روایت، «نام من سرخ» ممکن است برای برخی خوانندگان کمی پیچیده باشد اما تجربه‌ای غنی و متفاوت از ادبیات تاریخی و فلسفی ارائه می‌دهد.

در بخشی از کتاب «نام من سرخ» می‌خوانیم

بعد از دوازده سال دوباره به استانبول برمی‌گشتم، شهری که توش به‌دنیا اومده و بزرگ شده بودم. نمی‌دونم چرا وارد شهر که می‌شدم حس کسی رو داشتم که تو خواب راه بره. می‌گن برا مردن وطن خوبه، منم انگار برگشته بودم که بمیرم. از دروازه‌ی شهر که می‌گذشتم فقط مرگ تو ذهنم بود، البته عشق هم بود ولی خب اون هم درست مثل خاطرات دور و فراموش‌شده‌ای که از این شهر داشتم بود، دخترعمه‌ای که دوازده سال پیش عاشقش شده بودم. چهار سال بعد از این‌که استانبول رو ترک کردم، همون موقع که به‌عنوان پیک بعضی وقتا هم مسئول جمع‌آوری خراج دشت‌های وسیع و کوه‌های پربرف و قلعه‌های سرد و بی‌روح شهرهای عجم رو زیر پا می‌گذاشتم متوجه شدم که آروم‌آروم دارم چهره‌اش رو فراموش می‌کنم، برا فراموش نکردنش خیلی سعی کردم ولی خب قبول کنین که هر چه‌قدر هم کسی رو دوست داشته باشین اگه برا مدت طولانی نبینینش چهره‌اش از یادتون می‌ره. سال ششم که در خدمت خوانین ممالک شرقی کتابت می‌کردم که چهره‌ی خیالی که از اون در ذهن داشتم اصلاً شبیهش نیست مطمئن بودم. سال هشتم چهره‌ای که تو ذهنم بود حتا شبیه چهره‌ی خیالی سال ششم هم نبود، این رو خوب می‌دونستم. حالا بعد از دوازده سال که سی و شش سالم شده و دوباره به استانبول برمی‌گشتم خیلی ناراحت بودم از این‌که هیچ خیالی از چهره‌ی اون تو ذهنم نبود. چندتا از دوستا، یکی دو نفری از فامیل و هفت هشت نفری هم از اهل محل تو این دوازده سال مرده بودند. به قبرستونِ کنار خلیج رفتم و برا مادر و عموهام که در نبود من مرده بودن فاتحه خوندم. بوی خاک نم‌گرفته مثل همیشه داشت منقلبم می‌کرد. یکی رو قبر مادرم کوزه‌ای سفالی گذاشته بوده که الان دیگه شکسته و تیکه‌تیکه شده بود، نمی‌دونم چرا وقتی تیکه‌های شکسته‌ی اون کوزه رو دیدم بی‌اختیار گریه‌ام گرفت. این گریه برا مرده‌ها بود؟ برا این‌که بعد از این‌همه سال دوباره به زادگاهم برگشته بودم بود؟ و یا شاید هم برا این‌که فکر می‌کردم تموم شدن این سفر دورودراز یه جورایی به مفهوم تموم شدن زندگیم هم هست، نمی‌دونم. بگی نگی داشت برف می‌اومد. داشتم با ریتم آروم دونه‌های کم‌تعداد برف غرق خاطراتم می‌شدم که یهو متوجه اون گوشه‌ی تاریک قبرستون شدم که یه سگ سیاه بزرگ داشت از تو تاریکی منو دید می‌زد. اشکام رو پاک کردم و پشت‌بندش هم دماغم رو، اون سگ سیاه هم یه کم وراندازم کرد و بعدش هم به نشونه‌ی دوستی دمش رو یه تکونی داد و رفت پی کارش، خیالم که از بابت اون راحت شد از قبرستون اومدم بیرون.

برچسب ها :

ادبیات ترکیه

نظرات کاربران

کتاب‌های مشابه