به نام خدا

یه کتاب خوب میتونه زندگیت رو عوض کنه!

02191306290
ناموجود
این کالا فعلا موجود نیست اما می‌توانید زنگوله را بزنید تا به محض موجود شدن، به شما خبر دهیم.
موجود شد باخبرم کن

کتاب‌های مشابه







از مزرعه









آیکون توضیحات کتاب

معرفی کتاب

کتاب «از مزرعه» نوشته جان آپدایک، داستانی عمیق و تأمل‌برانگیز درباره جوی رابینسون است؛ مردی که مدیر تبلیغات در نیویورک است و به همراه همسر دوم و پسرخوانده‌اش به مزرعه مادری‌اش در پنسیلوانیا بازمی‌گردد. این سفر فرصتی برای جوی فراهم می‌آورد تا با گذشته و روابط خانوادگی‌اش روبرو شود و به بررسی احساسات پیچیده‌ای مانند گناه، عشق و تنهایی بپردازد. آپدایک با نثری دقیق و واقع‌گرایانه، زندگی روزمره در مزرعه را به تصویر می‌کشد و سختی‌ها و زیبایی‌های آن را به مخاطب منتقل می‌کند. داستان با بروز یک تراژدی، پیچیدگی‌های بیشتری پیدا می‌کند و خانواده را در برابر چالش‌های جدید قرار می‌دهد. شخصیت‌ها به خوبی پرداخته شده‌اند و خواننده می‌تواند با آن‌ها همذات‌پنداری کند. این کتاب علاوه بر اینکه یک داستان خانوادگی است، به بررسی عمیق‌تر مفاهیم زندگی و ارتباطات انسانی می‌پردازد و برای علاقه‌مندان به ادبیات داستانی، موضوعات اجتماعی، روانشناسی و تحلیل شخصیت‌ها مناسب است. این کتاب برای خوانندگانی که به داستان‌های عمیق خانوادگی، بررسی روابط انسانی و چالش‌های زندگی در محیط‌های روستایی علاقه‌مندند، توصیه می‌شود. همچنین دانشجویان و پژوهشگران ادبیات و علوم انسانی می‌توانند از این اثر به عنوان منبعی برای تحلیل‌های ادبی و اجتماعی بهره‌مند شوند.

درباره کتاب «از مزرعه»

در این مزرعه هیچ خبری نیست. نه درختان انبوه و سرسبز بر زمین سایه انداخته‌اند نه دام و چهارپایی مشغول رفت‌وآمد است. فقط چند سگ پیر و خسته و ده‌ها موش که کاری جز خوردن آذوقه‌ها ندارند در این مزرعه پیدا می‌شوند. سرتاسر این مزرعه مملو از علف هرز و چوب خشک است. حتی یک بذر هم در این زمین‌ها وجود ندارد و کشاورزی مدت‌هاست که تعطیل شده. هر ماشینی که از سراشیبی جاده‌ی منتهی به روستا بالا می‌آید و مزرعه‌ی خانواده‌ی رابینسون را می‌بیند، می‌پرسد: «این مزرعه به چه دردی می‌خورد؟ نه قابل کشت است نه دام و حیوانی در آن وجود دارد!» و این پرسشی است که فقط یک نفر پاسخش را می‌داند: مادر جویی. به جز این پیرزن برای هیچ‌کس قابل درک نیست که چرا چنین زمین خشک و بی ثمری هنوز وجود دارد و در آن ویلا ساخته نشده. حتی پدر جویی نیز تا قبل از فوتش، معتقد بود این زمین‌ها بی آب و علف هستند و باید فروخته شوند؛ این عقیده‌ی پدر حالا به پسرش ارث رسیده و او نیز نمی‌تواند مادرش را به‌خاطر زندگی کردن در این مزرعه‌ی بی‌خاصیت درک کند. البته این تنها ایراد مادر جویی نیست. او بسیار حساس، زودرنج و تندخو است و حالا قرار است برای چند روز میزبان جویی، عروس جدید و نوه‌ی ناتنی‌اش باشد. کتاب از مزرعه (Of the Farm) ما را به روستای کم جمعیتی در فلوریدای آمریکا می‌برد؛ جایی که جویی از آن متنفر است و حاضر نیست هیچ‌وقت در آن روستا زندگی کند. جان آپدایک (John Updike) تنها متولد و ساکن آمریکا نیست، بلکه نمایان‌گر فرهنگ طبقه‌ی متوسط این کشور و هویت گمشده‌ی این قشر است؛ کسانی شبیه به جویی که در مزرعه‌ای نسبتاً دورافتاده ریشه دارند. او سال‌های کودکی و نوجوانی که شخصیت او را شکل داده در این محیط گذرانده اما حالا از آن بیزار است و خود را متعلق به کلان‌شهری همچون نیویورک می‌داند. کتاب از مزرعه به ما نشان می‌دهد که طبقه‌ی متوسط آمریکا، همیشه در جست‌وجوی هویت و چیستی خود است و نه می‌تواند شیوه‌ی زندگی غیرماشینی را تحمل کند نه زیست مدرن روح و روان او را ارضاء می‌کند؛ همان‌طور که جویی نیز نمی‌داند به این مزرعه و مادرش دلبستگی دارد یا نه؛ این همان مشکلی است که پدر او نیز با آن مواجه بوده و انگار که این سرگشتگی قرار است در خانواده‌ی رابینسون از نسلی به نسل بعد منتقل شود. کتاب از مزرعه شخصیت‌های زیادی ندارد: جویی؛ مادرش؛ همسرش و پسر ناتنی‌اش؛ اما هر کدام از این شخصیت‌ها در پیش‌برد داستان تأثیر به‌سزایی دارند. ریچارد، پسر ناتنی جویی، خردسال است اما در بهبود رابطه‌ی جویی و مادرش مؤثر است؛ گویی که ریچارد همان کودکی جویی است، با این تفاوت که این خردسال جرأت ابراز احساساتش را دارد و می‌تواند ناراحتی و محبت خود را به مادر جویی نشان دهد. پگی، همسر ریچارد، شباهت چندانی به فرزندش ندارد، البته نمی‌توانیم از او توقع داشتیم با مادر جویی که از هر فرصتی برای کنایه زدن و آزار او استفاده می‌کند، مهربان باشد؛ پیرزنی که حتی جان آپدایک در ابتدای داستان از مزرعه او را آدمی بداخلاق و آزاردهنده معرفی می‌کند؛ البته این زن تنهاتر و بیمارتر از آن است که به کسی آسیبی برساند، او کلافه و بی‌حوصله است و امکان ندارد گفت‌گوهایش با پگی بدون طعنه و رنجش به پایان برسد. او از پسرش توقع دارد که زندگی شهری را رها کند و به روستا برگردد تا زمین خشک مادرش را سر و سامان دهد و سرپیچی جویی از این خواسته‌ی مادر، موجب کدورت همیشگی میان این مادر و فرزند است.

خواندن کتاب «از مزرعه» را به چه کسانی توصیه می‌کنیم؟

علاقه‌مندان به ادبیات داستانی معاصر و رمان‌های روانشناختی که به بررسی عمیق روابط خانوادگی و پیچیدگی‌های درونی شخصیت‌ها علاقه دارند. کسانی که دوست دارند داستان‌هایی با نثری پخته و درونگرا بخوانند و از فضاسازی دقیق و روایت‌های نوستالژیک لذت ببرند. مخاطبانی که به موضوعات اجتماعی و زندگی در محیط‌های روستایی و مزرعه‌ای علاقه‌مندند و می‌خواهند تأثیر محیط بر روابط انسانی را مطالعه کنند. دانشجویان و پژوهشگران ادبیات و علوم انسانی که به تحلیل شخصیت‌ها و بررسی روانشناختی داستان‌ها می‌پردازند. کسانی که به آثار جان آپدایک، نویسنده برجسته آمریکایی، علاقه دارند و می‌خواهند یکی از نخستین و پخته‌ترین آثار او را مطالعه کنند. این کتاب با نثری دقیق و فضاسازی قوی، داستانی تأمل‌برانگیز درباره زندگی، عشق، گناه و تنهایی ارائه می‌دهد و برای خوانندگانی که به دنبال تجربه‌ای عمیق و روانشناسانه از ادبیات هستند، بسیار مناسب است.

در بخشی از کتاب «از مزرعه» می‌خوانیم

در اتاقی که ریچارد در آن خوابیده بود، عکس جون، با ژست و ظاهری مد روز، در روشنایی روز همان حالت سرد و دوری را پیدا کرده بود که عکس من در دوران کودکی داشت؛ در حضور درخشان این صبح صاف و بی‌ابر، ده‌سالگی پنداری با سی‌سالگی همسان و برابر شده بود. در طبقه پایین، روی تخته‌های زردِ سوخته کف آشپزخانه، که با پنجه‌های سگ تراشیده و خراشیده شده بود، در مقابل درِ جلویی که تک‌پنجره بزرگش به آلاچیق مو و مرغزار مشرف بود، تکه‌ای لوزی‌شکل از نور خورشید، مثل بوریایی کاغذی و طلایی‌رنگ پهن شده بود که جابه‌جایش نقش سایه‌های لرزان برگ‌های مو دیده می‌شد. بیست سال پیش هم این تکه از نور خورشید، درست به همین شکل، آن‌جا بود، صبح از پیِ صبح. پگی داشت کیک تاوه‌ای می‌پخت. ریچارد و مادرم پشت میز نشسته بودند، پسرک کورن‌فلکس می‌خورد و مادرم قهوه. در نحوه فنجان دست گرفتنش چیزی بود که حضور دیگران را برایم تحت‌الشعاع قرار می‌داد، هرچند پگی سر بالا کرد و لبخندی زد و ریچارد هم با شور و نشاط صحبت می‌کرد. داشت طرح داستان علمی‌تخیلی‌ای را که خوانده بود تا خوابش ببرد، تعریف می‌کرد. پگی موهایش را دُم‌اسبی بسته بود. موهای بلندش، که در تابستان سرخ‌رنگ و در زمستان بلوطی می‌شوند، و می‌تواند آن‌ها را کاکلی یا کندویی، یا مدل گوجه‌ایِ خانم معلم‌های سختگیر یا حتی بریژیت باردویی درست کند، در حال حاضر به شکل دو رشته دم‌اسبیِ قرص و محکم بافته و با کش‌های لاستیکی بسته شده‌اند. فکر کردم این مدل مو به چشم مادرم گستاخانه، جسورانه، یا متکبرانه به نظر خواهد رسید. بوی خوش کیک تاوه‌ای مثل هدیه‌ای دریافت‌نشده در هوا پیچیده بود، و ریچارد انگار با خودش حرف می‌زد. «... و بعد همین یه مرد توی دنیا باقی مونده بود، که روی اون خل و خاکسترای گرم سینه‌خیز می‌رفت تا به دریا برسه.»

نظرات کاربران

کتاب‌های مشابه