کتاب «برادر سیاهه» نوشته جوئل پارکر رودز، رمانی اجتماعی و تأثیرگذار است که به موضوع نژادپرستی و تبعیض نژادی از دیدگاه یک نوجوان سیاهپوست به نام دونته میپردازد. این داستان، مبارزه دونته را برای یافتن هویت و مقابله با تبعیضهای نژادی در مدرسه و جامعه به تصویر میکشد. نویسنده با نثری روان و احساسی، خواننده را به دنیای پرچالش دونته میبرد و نشان میدهد که چگونه او با قدرت ورزش و مبارزه، بر مشکلات غلبه میکند. این کتاب نامزد دریافت جایزه NAACP Image در سال 2021 شده و برای نوجوانان و بزرگسالانی که به دنبال داستانهای الهامبخش و اجتماعی هستند، اثری جذاب و خواندنی است.
دونته، شخصیت اصلی کتاب، یک نوجوان 12 ساله سیاهپوست است که در مدرسهای با اکثریت سفیدپوست تحصیل میکند. او به دلیل رنگ پوستش، بارها مورد تبعیض و تحقیر قرار میگیرد، در حالی که برادرش، که پوست روشنتری دارد، از این مشکلات دور است. دونته ابتدا آرزو میکند نامرئی باشد تا از این وضعیت رها شود، اما سرانجام تصمیم میگیرد راهی برای مقابله با نابرابریها پیدا کند.
آلن، یکی از همکلاسیهای دونته، به طور علنی با او دشمنی میکند و این خصومت، انگیزهای برای دونته میشود تا مبارزه کردن را یاد بگیرد. او به ورزش شمشیربازی روی میآورد و در این مسیر، نه تنها مهارتهای فیزیکی، بلکه اعتماد به نفس و قدرت درونی خود را نیز تقویت میکند. دونته در این راه با چالشهای زیادی روبرو میشود، اما با حمایت خانواده و دوستانش، به مبارزه ادامه میدهد.
نویسنده با مهارت، احساسات و تجربیات دونته را به تصویر میکشد و نشان میدهد که چگونه تبعیض نژادی میتواند بر زندگی یک نوجوان تأثیر بگذارد. این داستان نه تنها به مبارزه دونته با نژادپرستی میپردازد، بلکه به موضوعاتی مانند هویت، خانواده و دوستی نیز توجه میکند.
کتاب «برادر سیاهه» برای نوجوانان، بزرگسالان و هر کسی که به دنبال داستانهای اجتماعی و الهامبخش است، اثری ارزشمند و خواندنی است. اگر شما نیز به دنبال کتابی هستید که با نثری روان و احساسی، شما را با چالشهای نژادپرستی و تبعیض آشنا کند، این رمان را از دست ندهید. این اثر برای کسانی که به دنبال درک بهتر تجربیات نوجوانان رنگینپوست و مبارزه آنها با تبعیض هستند، گزینهای عالی محسوب میشود. همچنین، این کتاب برای معلمان، مربیان و والدینی که میخواهند درباره موضوعات اجتماعی با نوجوانان گفتوگو کنند، منبعی ارزشمند است.
برمیگردم، حس میکنم یک نفر من را دست میاندازد. خیابان آرام است. هیچ تنابندهای یا کسی که سگش را برای پیادهروی آورده باشد، دیده نمیشود. روبهرو را نگاه میکنم.
برادرسیاهه! برادرسیاهه!
برادرسیاهه، تنها چیزی است که مدرسهٔ میدلفیلد میتواند ببیند. بعد نوبت به خودم میرسد. پوستِ رنگیام تنها بخشی از من است. چمباتمه میزنم، درست داخل پیادهرو، احساس جنون و شکستخوردن دارم. فکرکردن به اینکه درونِ من برای آلن، بچهای مثل خودم هیچ اهمیتی ندارد، آزاردهنده است. وحشتزده شدهام. باید از جایم بلند شوم. ممکن است یک نفر پلیس صدا بزند.
برادرسیاهه! باد، کلمات را با خود حمل میکند. هیچکس جز من نمیتواند آنها را بشنود. مغزم دارد میترکد. آلن میخواست که بچهها، فقط سیاهبودن من را ببینند. اینکه آن را مثل لکّهٔ ننگی ببینند. چهرهٔ کجوکوله و بهوجدآمدهاش را درحالیکه کنار ماشین پلیس میدوید و فریاد میکشید، فراموش نمیکنم...
کلیه حقوق این سایت متعلق به کتابفروشی آنلاین «کتابخون» میباشد.
2020 © Copyright - almaatech.ir