کتاب "زیر پوسته ظاهری" اثر نویسندهی موفق جو اسپین، به یک ماجرای جذاب و پیچیده میپردازد که در بطن خود حوادثی معمایی و سیاسی را از اعماق تاریخ ایرلند به تصویر میکشد. در این رمان، نویسنده داستان مرموز قتل یک مقام سیاسی را روایت میکند که در یک شب سرنوشتساز، تحولی بزرگ در سیستم سیاسی را رقم میزند. رایان فینگان، مشاور سیاسی از کارگزاران دولت، به دلیلی نامعلوم و به طرز بسیار وحشیانهای در زیرزمین مقر پارلمان به قتل میرسد و این خبر به مانند طوفانی در قصر قدرت طنینانداز میشود.
کارآگاه تام رینولدز مأمور رسیدگی به این پروندهی دردناک میشود و او با برخورد به فشارهای فزایندهای از سوی نهادهای سیاسی و رسانهها، ناچار است هر چه سریعتر به بازگرداندن آرامش به جامعه بپردازد. با وجود اینکه در ابتدا به نظر میرسد که این پرونده به اخاذی و رسواییهایی مربوط میشود، اما رینولدز به زودی درمییابد که این حادثه نهتنها به یک قتل ساده مربوط میشود، بلکه به دنیای پیچیدهای از فساد و لابیهای سیاسی گره خورده است. او و تیمش، بهدنبال سرنخهایی هستند که آنها را به عمق مسائل فسادآلود سیاستهای پشت پرده میبرد و هر مرحله از تحقیقات، آنها را به حقایق تلخی میرساند که نخبگان سیاسی حاضرند برای حفظ آن از هیچ چیزی دریغ نکنند.
این کتاب، که دومین جلد از مجموعه کارآگاه تام رینولدز به شمار میآید، بهراحتی میتواند بهعنوان یک رمان مستقل نیز خوانده شود و خوانندگان از آن لذت ببرند. اگرچه آشنایی با جلد اول میتواند به درک بهتر شخصیت پردازی کارآگاه کمک کند و جذابیت بیشتری به داستان ببخشد. "زیر پوسته ظاهری" پر است از پیچیدگیهای روانشناختی شخصیتها، معماهای قابلتوجه و شاهدان غیرقابل اعتماد که مخاطب را به چالش میکشد. این اثر نهتنها برای علاقهمندان به داستانهای جنایی و معماهای پلیسی مناسب است، بلکه افرادی که به مطالعهی داستانهای اجتماعی و سیاسی علاقهمندند نیز میتوانند از مطالعهی آن بهرهمند شوند. سپری کردن ساعاتی با این کتاب میتواند تجربهای غنی و جذاب را برای خوانندگان به ارمغان بیاورد، زیرا در آن دنیای تیره و تاریک سیاست، رازها و تنشهای انسانی بهخوبی نمود پیدا کرده است. بنابراین، اگر به دنبال یک رمان جذاب و پر از تعلیق هستید که در عین حال به نقد اجتماعی و سیاسی نیز بپردازد، "زیر پوسته ظاهری" یک انتخاب عالی برای شما خواهد بود!
لورا با عجله به خانه رفته بود تا برای قرار شام آن شبش با ری، آماده شود که بریجت را با منوی خرید غذا در یک دست و دی. وی. دیای در دست دیگر، در خانه دید. «وای، دوباره داری میری بیرون؟ میخواستم غذا سفارش بدم و با هم فیلم ببینیم. از خستگی انگار مغزم داغ کرده.» لورا که از تماس چشمی با همخانهاش اجتناب میکرد، کفشهای پاشنه بلندش را از پا درآورد. «ببخش. قبل از اینکه کار امروزم رو تموم کنم باید یکی رو ببینم. فقط برگشتم تا لباس عوض کنم. روز طولانیای داشتم.» ده دقیقهی بعدی را با نگرانی، صرف گشتن در کمد لباسش کرد، میخواست لباسی پیدا کند که در عین حالی که آنقدر معمولی باشد تا بریجت به چیزی شک نکند، آنقدر خوب باشد که ری را تحت تأثیر قرار دهد. شلوار جین چسبانی به همراه پلوور مشکیِ یقه هفت انتخاب کرد. بعد از لحظهای تردید، لباس زیر جدیدی هم برداشت تا بپوشد. موهایش را باز گذاشت و روی حلقههای باز موهایش اسپری زد تا خوش حالت باقی بمانند. داشت برق لب میزد که سروکلهی بریجت پیدا شد و به چهارچوب در تکیه داد. پرسید: «باید کی رو ببینی؟» جوری به گفتگو ادامه داد که انگار لورا از اتاق نشیمن بیرون نرفته است. لورا نگاهش را روی آینه متمرکز کرد. سعی داشت سرخیای را دور کند که تهدید میکرد از گردن تا صورتش بالا میآید. درست نمیدانست، این هنر که به بهترین دوستش دروغ بگوید در وجودش هست یا نه. ولی این فقط یک شام بود و راستش اصلاً برای سخنرانی دیگری در بارهی ری حوصله نداشت. حد و مرزی باید کشیده میشد. لورا خانوادهی پر جمعیتی داشت و اصلیترین هدفش از ترک خانهی پدری، به دست آوردن فضای شخصی بود. ولی شاید اشتباه کرده بود که با قوم و خویش همخانهاش قرار میگذاشت. اگر زمانی لورا تصمیم میگرفت به همهچیز خاتمه بدهد، بریجت نمیتوانست جلوی خودش را بگیرد و از اُویین دفاع نکند.
کلیه حقوق این سایت متعلق به کتابفروشی آنلاین «کتابخون» میباشد.
2020 © Copyright - almaatech.ir