کتاب «جوان خام» (به روسی: Подросток) اثر فیودور داستایوفسکی، یک رمان است که در سال 1875 منتشر شد. این کتاب به بررسی زندگی آرکادی دولگوروکی، یک جوان 19 ساله روشنفکر، میپردازد که فرزند نامشروع یک زمیندار پرحاشیه است. داستان بر تضاد ایدئولوژیک بین آرکادی و پدرش تمرکز دارد. آرکادی نمایانگر تفکرات نیهیلیستی نسل جوان روسیه در دهه 1860 است، در حالی که پدرش به سنتهای قدیمی نسل 1840 پایبند است. این تضاد به چالشهای فکری و فلسفی بین دو نسل اشاره دارد. کتاب به بررسی مسائل فلسفی و ایدئولوژیک نسل جوان روسیه در آن دوره میپردازد و به چگونگی مواجهه آنها با مفاهیم جدید اشاره دارد. داستان از سه بخش تشکیل شده است که هر بخش به روایت حوادث سه روز میپردازد. مضامین اصلی: جستجوی حقیقت: آرکادی در تلاش است تا به حقیقت برسد و از طریق نوشتن خاطراتش، خود را به فردی بهتر تبدیل کند. تضاد ایدئولوژیک: تضاد بین تفکرات سنتی و مدرن در روسیه آن دوره بهطور واضح در روابط بین آرکادی و پدرش به تصویر کشیده شده است. آزادی و مسئولیت: داستایفسکی در این کتاب به آزادی و چگونگی استفاده از آن اشاره میکند و نشان میدهد که سوء استفاده از آزادی میتواند به آشوب بیانجامد.
علاقهمندان به ادبیات کلاسیک: این کتاب یکی از آثار مهم ادبیات کلاسیک است و برای کسانی که به این ژانر علاقه دارند، بسیار جذاب خواهد بود. طرفداران داستایفسکی: اگر کسی از آثار داستایفسکی لذت میبرد، «جوان خام» نیز میتواند یک گزینه خوب باشد، به خصوص برای کسانی که به جنبههای روانشناختی و فلسفی آثار او علاقه دارند. کسانی که به سرگردانی و جستجوی هویت علاقه دارند: این رمان به طور عمیقی به موضوعات هویت، عشق، و چالشهای جوانی میپردازد، بنابراین برای کسانی که به این موضوعات علاقه دارند، مناسب است. کسانی که به تفسیرهای اجتماعی و فلسفی علاقه دارند: «جوان خام» نه تنها یک داستان است، بلکه یک کاوش فلسفی و اجتماعی از جامعه روسیه در اواخر قرن نوزدهم است.
حتم دارم که بعضی زنها هستند که در یک دقیقه آدم را با زیباییشان یا با هر چیز دیگری که دوست دارید، مفتون خود میکنند، و حال آنکه بعضی دیگر هستند که شش ماه طول میکشد تا معلوم شود چه دارند، و برای تشخیص آن و برای دوست داشتن چنین زنهایی کافی نیست به آنان نگاه کنید، کافی نیست که صرفا برای انجام کاری آماده باشید، انسان باید از استعداد و قریحه ویژهای نیز برخوردار باشد. (کتاب جوان خام – صفحه 38) درخواست پول، حتی حقوق، نفرتانگیزترین کارهاست، بهویژه اگر آدم در زوایای وجدانش احساس کند که برای کسب آن کار زیادی نکرده است. (کتاب جوان خام – صفحه 56) چطور میتوان به کسی گفت که هیچ کاری نمیشود کرد. من هیچ موقعیتی سراغ ندارم که در آن هیچ کاری نشود کرد! کار برای انسان، و نگران بقیه نباشید. کار آنقدر زیاد است که اگر نیک و به دقت بنگری میبینی که این عمر آدمی است که کفایت نمیکند. (کتاب جوان خام – صفحه 92) اگر من هفتتیر داشتم آن را جایی قایم میکردم. میدانید، راستی راستی آدم به وسوسه میافتد. من به خودکشی معتقد نیستم. اما اگر قرار باشد هر روز و ساعت چشمم به آن بیفتد، میدانید، واقعا بعضی وقتها طوری میشود که ممکن است آدم را به وسوسه بیندازد. (کتاب جوان خام – صفحه 119) ابلهان از هر چه میگویند رضایت دارند، و همیشه هم بیش از اندازه مورد نیازشان حرف میزنند؛ و دوست دارند چیزی را هم یدک بکشند. (کتاب جوان خام – صفحه 186) من تقریبا پنجاه ساله شدهام، و تا امروز هیچ ندانستهام که زیستن چیز خوبی بوده است یا نه. (کتاب جوان خام – صفحه 299) پسر عزیز، انسان باید بفهمد که چگونه با تلخیهای کوچک زندگی بسازد. زندگی بدون آنها ارزش زیستن ندارد. (کتاب جوان خام – صفحه 365) مشکل این است که من در جمع که هستم نمیدانم چگونه باید رفتار کنم. اگر به جایی بروم و در میان انبوهی از مردم باشم همیشه احساس میکنم که انگار در معرض برق نگاههای بیشماری قرار گرفتهام که همه به من نگاه میکنند. همین امر سبب میشود که خودم را جمع و جور کنم، جسما خودم را جمع و جور کنم. حتی در جاهایی مثل تئاتر، چه رسد به خانهها و مجالس خصوصی. (کتاب جوان خام – صفحه 393) عجیب است، من همیشه، شاید از همان اوان کودکیام، یک ویژگی اخلاقی داشتم: اگر با من بدرفتاری یا ظلمی میشد و اگر شدیدترین توهینها را به من روا میداشتند، همیشه بیدرنگ میل مقاومتناپذیری در من پیدا میشد که به این هتک حرمت تسلیم شوم، و حتی دلم میخواست که بیش از این به من توهین کنند، انگار که میگفتم: «خیلی خوب، شما مرا تحقیر کردهاید، پس من خودم را بیشتر تحقیر خواهم کرد؛ نگاه کنید و از آن لذت ببرید!» (کتاب جوان خام – صفحه 457) رمز و راز چیست؟ عزیزم، همه چیز رمز و راز است؛ همه جا رمز و راز خداست. در هر درخت، در هر برگ گیاه، این رمز و راز نهفته است. چه آواز آن پرنده کوچک که در پرواز است چه ستارگانی که شبها در آن بلندای آسمان میدرخشند، همه اینها پرده اسرار نهان است. و بزرگترین راز و رمزها آن چیزی است که در دنیای دیگر در انتظار روح انسان است. (کتاب جوان خام – صفحه 489) زندگی کردن بودن خدا چیزی نیست مگر شکنجه و عذاب. (کتاب جوان خام – صفحه 515) خوشبختی واقعی این است که انسان در طول عمرش سعی کند لااقل همنوعی را واقعا به شادمانی و خوشبختی برساند. (کتاب جوان خام – صفحه 645)
کلیه حقوق این سایت متعلق به کتابفروشی آنلاین «کتابخون» میباشد.
2020 © Copyright - almaatech.ir