کتاب باید به هم گوش بدهیم نوشتهی کیت مورفی، یک راهنمای عملی و تأملبرانگیز دربارهی اهمیت گوش دادن و بهبود ارتباطات است. این کتاب به بررسی این موضوع میپردازد که چرا با وجود پیشرفتهای تکنولوژیکی و امکانات ارتباطی فراوان، انسانها هنوز در برقراری ارتباط مؤثر با یکدیگر مشکل دارند. مورفی با نگاهی عمیق به ریشههای این مشکل، راهکارهایی ارائه میدهد تا خوانندگان بتوانند مهارت گوش دادن خود را تقویت کرده و روابط معنادارتری ایجاد کنند.
کیت مورفی در این کتاب به این سؤال کلیدی پاسخ میدهد: چرا گوش دادن به دیگران اینقدر سخت شده است؟ او توضیح میدهد که در دنیای امروز، ما بیشتر به صحبت کردن و بیان نظرات خود علاقهمندیم تا گوش دادن به دیگران. این مسئله در محیطهای کاری، خانوادگی و حتی روابط عاطفی به وضوح دیده میشود. مورفی با استفاده از تحقیقات علمی و مثالهای واقعی، نشان میدهد که گوش دادن واقعی نه تنها به بهبود روابط کمک میکند، بلکه درک ما از جهان اطراف را نیز عمیقتر میسازد.
یکی از موضوعات کلیدی کتاب، تفاوت بین «شنیدن» و «گوش دادن» است. مورفی تأکید میکند که گوش دادن واقعی به معنای درک احساسات، نیازها و دیدگاههای طرف مقابل است، نه فقط شنیدن کلمات او. او همچنین به خوانندگان یادآوری میکند که گوش دادن یک مهارت است و مانند هر مهارت دیگری نیاز به تمرین و تلاش دارد.
مورفی در این کتاب به چالشهای گوش دادن در عصر دیجیتال نیز میپردازد. او توضیح میدهد که چگونه تکنولوژی و شبکههای اجتماعی باعث کاهش تمرکز و تحمل ما شدهاند و چگونه میتوانیم با وجود این چالشها، ارتباطات مؤثرتری برقرار کنیم.
این کتاب برای همهی افرادی که به بهبود روابط شخصی و حرفهای خود علاقهمندند، بسیار مفید است. اگر شما هم احساس میکنید که در برقراری ارتباط با دیگران مشکل دارید یا میخواهید شنوندهی بهتری باشید، باید به هم گوش بدهیم میتواند راهنمای ارزشمندی برای شما باشد. همچنین، این کتاب برای مدیران، مربیان، معلمان و هر کسی که به دنبال تقویت مهارتهای ارتباطی خود است، توصیه میشود. اگر به دنبال ایجاد روابط عمیقتر و معنادارتر در زندگی خود هستید، این کتاب را از دست ندهید.
دوست خوبی دارم که مانند بسیاری از انسانهای برجسته، واقعاً نسبت به خودش سختگیر است. فوقالعاده موفق، جذاب، خوشمشرب و شوخطبع است اما وقتی در زندگیاش مشکلی پیش میآید، بیاختیار از خودش متنفر میشود. در چشم برهم زدنی به فردی کودن و بازندهای تماموکمال تبدیل میشود و نمیتواند هیچ کاری را بهدرستی انجام دهد.
وقتی دچار این حالات خودانتقادی میشود، به او میگویم دیگر به شلاقی گوش ندهد. شلاقی اسم رمز برای صدای درونش است؛ همانی که در زمان استرس برمیخیزد و بیرحمانه ملامت و تحقیرش میکند.
همۀ ما صداهایی درون سرمان داریم. درواقع، دربارۀ موارد پیشپاافتاده و مسائل بالقوه اساسی، مدام با خودمان سخن میگوییم؛ درگیر بحثهای اخلاقی و بگومگوهای پوچگرایانهای میشویم؛ مقصر تعیین میکنیم و توجیهات عقلی ارائه میدهیم؛ رویدادهای گذشته را تحلیل و برای رویدادهای آینده تمرین میکنیم.
صداهای درون میتوانند مشوق یا ناکامکننده، مراقب یا منتقد، ستایشگر یا تحقیرکننده باشند. چارلز فِرنیهاف، روانشناس شاغل در دانشگاه دورهام، این موضوع را بهتر از هرکس دیگری میداند، چون در زمینۀ گفتوگوی درونی مطالعه میکند.
علاقهاش به این موضوع از رسالۀ دکتریاش سرچشمه میگیرد؛ در آن جا بررسی کرده بود که کودکان چگونه مشکلات و عواطفشان را از طریق بلند حرف زدن با خودشان، مدیریت میکنند. وقتی بزرگ میشویم، حرف زدن با خودمان را ادامه میدهیم، فقط میآموزیم که این کار را درون ذهنمان انجام دهیم، هرچند هنوز هم گاهی این حرفها از دهانمان درمیروند. چهکسی تا حالا خودش را در این وضعیت نیافته که دارد با صدای بلند از خودش میپرسد کلیدها را کجا گذاشته یا به چیزی که در خبرها شنیده لعنت میفرستد؟
کلیه حقوق این سایت متعلق به کتابفروشی آنلاین «کتابخون» میباشد.
2020 © Copyright - almaatech.ir