کتاب تلخ و شیرین: اندوه و تمنا چگونه باعث کامل شدن شخصیت ما میشوند نوشتهی سوزان کین، یک اثر عمیق و الهامبخش است که به بررسی نقش غم و تمنا در شکلدهی به شخصیت و زندگی انسانها میپردازد. این کتاب نشان میدهد که چگونه اندوه و اشتیاق میتوانند به عنوان نیروهایی قدرتمند، ما را به سمت رشد، خلاقیت و معنای عمیقتر در زندگی سوق دهند. سوزان کین با نگاهی نو و تأملبرانگیز، خواننده را به پذیرش و درک زیباییهای پنهان در تجربیات تلخ زندگی دعوت میکند.
سوزان کین در این کتاب به این موضوع میپردازد که چرا ما معمولاً از غم و اندوه فرار میکنیم، در حالی که این احساسات میتوانند به عنوان موتور محرکهای برای رشد و تحول شخصی عمل کنند. او با استفاده از داستانهای واقعی، تحقیقات علمی و تجربیات شخصی، نشان میدهد که چگونه اندوه و تمنا میتوانند به هنر، عشق و نوآوری منجر شوند.
یکی از داستانهای تأثیرگذار کتاب، روایت ودران اسماعیلیوویچ، نوازندهی اهل سارایوو است که در میانهی جنگ، هر روز در میدانی مینشست و به یاد کشتهشدگان، موسیقی مینواخت. این داستان نمادی از تبدیل اندوه به زیبایی و امید است. کین با اشاره به چنین مثالهایی، توضیح میدهد که چگونه میتوانیم از غم به عنوان ابزاری برای پالایش روح و ایجاد معنا در زندگی استفاده کنیم.
کین همچنین به این موضوع میپردازد که زندگی پر از دوگانگیهاست: شادی و غم، روشنایی و تاریکی، امید و ناامیدی. او تأکید میکند که پذیرش این دوگانگیها و یادگیری زندگی در کنار آنها، کلید دستیابی به تعادل و رضایت در زندگی است.
این کتاب برای افرادی که به دنبال درک عمیقتری از احساسات خود و جهان اطراف هستند، بسیار مناسب است. اگر شما هم با غم و اندوه دستوپنجه نرم میکنید یا به دنبال راههایی برای تبدیل تجربیات تلخ به فرصتهای رشد و خلاقیت هستید، تلخ و شیرین میتواند راهنمای ارزشمندی برای شما باشد. همچنین، این کتاب برای علاقهمندان به روانشناسی، فلسفه و ادبیات الهامبخش نیز بسیار جذاب خواهد بود. اگر به دنبال کتابی هست که طرز فکر شما را دربارهی زندگی و احساسات تغییر دهد، این کتاب را از دست ندهید.
وقتی پدرم بر اثر ابتلا به کرونا درگذشت، مراسم کوتاهی کنار قبرش برگزار کردیم. خاخام بیستوپنجساله مدیحهای خواند، پدرم را شخصاً نمیشناخت اما پذیرفته بود که در دوران همهگیری کرونا، در خاکسپاری فردی غریبه حاضر شود. خدادوستی پدرم را ستایش کرد. لبخندی زدم و با خودم فکر کردم: «معلوم است بابا را نمیشناخته.» پدرم به یهودی بودنش افتخار میکرد، اما از مذاهب رسمی بیزار بود. پشت چشمی نازک کردم، اما فهمیدم این هم حرکتی کلیشهای است. حالا متوجه میشدم که حرف خاخام دیگر نامربوط نبود. پدرم خدا را دوست داشت، اما به نامی دیگر، به نامهای مختلف.
حالا میفهمم که پدرم بخش زیادی از زندگیاش را به جمعآوری خردههای ظرف شکستۀ کابالا گذراند. او نیز مثل همۀ ما اصلاً کامل نبود. اما مدام کارهای زیبا میکرد، فقط به هدف زیباییِ خود کارها. عاشق گل ارکیده بود، پس گلخانهای در زیرزمین ساخت. از زبان فرانسوی خوشش میآمد، پس آن را کامل یاد گرفت، هرچند عمرش کفاف نداد به فرانسه برود. عاشق شیمی آلی بود، پس یکشنبهها کتابهای درسی «اُرگو» میخواند. با رفتارش به من نشان داد که اگر بخواهی زندگی آرامی داشته باشی، باید صرفاً آرام زندگی کنی؛ اگر فروتن هستی و علاقهای به توجه نداری، باید صرفاً فروتن باشی و علاقهای به توجه نداشته باشی. چیز خاصی نیست. (این درس آخر زیربنای کتاب سکوت شد.)
ما مجذوب حوزههای والا مثل موسیقی، هنر و پزشکی میشویم، نه فقط چون زیبا و التیامبخشاند، بلکه همچنین به این دلیل که تجلی عشق و الوهیت هستند، یا هر چیز دیگری که میخواهید اسمش را بگذارید. شبی که پدرم درگذشت، به موسیقی گوش دادم، نه بهخاطر اینکه میپنداشتم او را در موسیقی مییابم (نمییافتم)، بلکه چون عشقورزی به پدر و مادر و عشقورزی به موسیقی یا ورزش، طبیعت یا ادبیات و ریاضی یا علم، همه و همه تجلیگر دنیای کامل و زیبا هستند، تجلیگر انسانهایی که دوست داریم کنارمان باشند، تجلیگر جاهایی که دوست داریم برویم. عزیزتان شاید دیگر اینجا نباشد، اما تجلیگاهها تا ابد زندهاند.
کلیه حقوق این سایت متعلق به کتابفروشی آنلاین «کتابخون» میباشد.
2020 © Copyright - almaatech.ir