کتاب روزی روزگاری در هالیوود نوشتهی کوئنتین تارانتینو، رمانی هیجانانگیز و جذاب است که بر اساس فیلم محبوب و برندهی جایزهی اسکار او با همین نام نوشته شده است. این رمان که به مدت یک هفته در فهرست پرفروشترین کتابهای نیویورک تایمز قرار داشت، داستانی غنی و پرجزئیات از زندگی شخصیتهای اصلی فیلم را ارائه میدهد و با افزودن لایههای جدید به روایت، خواننده را به دنیای هالیوود در دههی 1960 میبرد.
رمان روزی روزگاری در هالیوود حول محور چهار شخصیت اصلی میچرخد: ریک دالتون، بازیگری که با وجود شهرت نسبی، در تلاش است تا جایگاه خود را در هالیوود حفظ کند؛ کلیف بوث، دوست و بدلکار وفادار ریک که گذشتهای پر از ماجرا دارد؛ شارون تیت، بازیگر خوشچهره و پرامیدی که آیندهی درخشانی در انتظارش است؛ و چارلز منسون، رهبر مرموز و خطرناک یک گروه هیپی که دست به جنایتهای عجیب و هولناک میزند.
تارانتینو در این رمان، داستان فیلم را با جزئیات بیشتری بازگو میکند و شخصیتها و رویدادهای جدیدی را به آن اضافه میکند. او با نگاهی دقیق و موشکافانه، فضای هالیوود در دههی 1960 را به تصویر میکشد و خواننده را با فرهنگ، سبک زندگی و چالشهای آن دوران آشنا میسازد. یکی از ویژگیهای منحصربهفرد این رمان، استفاده از دیالوگهای تیز و هوشمندانهی تارانتینو است که به داستان عمق و جذابیت بیشتری میبخشد.
این کتاب برای طرفداران سینمای کوئنتین تارانتینو و علاقهمندان به داستانهای هیجانانگیز و پرکشش بسیار مناسب است. اگر شما هم از تماشای فیلم روزی روزگاری در هالیوود لذت بردهاید و میخواهید با جزئیات بیشتری از داستان و شخصیتها آشنا شوید، این رمان را از دست ندهید. همچنین، این کتاب برای دوستداران ادبیات سینمایی و کسانی که به تاریخ هالیوود و فرهنگ دههی 1960 علاقهمندند، جذاب خواهد بود. اگر به دنبال کتابی هست که شما را به دنیایی پر از هیجان، جنایت و درام ببرد، روزی روزگاری در هالیوود انتخاب مناسبی است.
کلیف وقتی متوجه شد فیلم کارول بیکر که در اروس سینما در بلوار بورلی پخش میشود مثبت 18 است، حدس زد احتمالاً قرار است صحنههای خوبی از او نصیبش شود. اما از این شانسها نداشت. برخلاف کنجکاوم (زرد) که لنا نیمان انگار صحنه را واقعاً اجرا میکند، فیلم ایتالیایی کارول بیکر فقط تظاهر بود.
تظاهر به صحنههای مستهجن در فیلمهای اروپایی بیشتر تکاندهنده و خشن بود، اما هیچکس صحنه را عملاً اجرا نمیکرد.
چه بد.
اما بههرحال فیلم رازآلود بود و آخرش هم اتفاق غیرمنتظره جالبی داشت. در کل، برای گذران بعدازظهر بدک نبود. اما اگر میدانست کارول بیکر در فیلم صحنهای ندارد احتمالاً به سینهراما دُم میرفت و فیلم ایستگاه قطبی زبرا را میدید.
کلیف در خیابان فارست لاون سرعت میگیرد، سپس در هالیوود وِی به راست میپیچد و لاین چپ را میگیرد. ریِل دان استیل در کیاچجِی ترانه جدیدی از لُس براووس (همانها که سیاه سیاه است را میخوانند) به نام رو کن کمی عشق معرفی میکند. کلیف پشت چراغقرمز منتظر میماند تا بپیچد چپ و وارد خیابان ریورساید شود.
از ریتم تند آهنگ لُس براووس خوشش میآید و با انگشتانش روی فرمان ضرب میگیرد.
همان لحظه دخترک را در تقاطع ریورساید و هالیوود وِی میبیند که ایستاده جلوی ایستگاه اتوبوسی که پوستر تبلیغاتی جرج پوتنم، اخبارگوی کانال 9 محلی، رویش نصب است. باز هم مثل آن بار که کلیف او را جلوی آکواریوس تئاتر دید، دنبال هیچ زدن است.
اما این بار تنهاست.
کلیف با خود فکر میکند یا خدا! چطور ممکنه توی یه روز، یه هیچهایکر رو سه بار تو سه نقطه مختلف لسآنجلس ببینی؟ البته الان که سگ و سوتک هیچ میزنن، پس شاید خیلی هم چیز عجیبی نباشه. قطعاً عجیب به نظر میآید. اما این بار این دخترک دلربا هممسیر کلیف است. اتفاقاً قصد دارد چراغ که سبز شد سوارش کند. آنوقت میتواند تا مقصد خودش را سرگرم کند. از شوق این سواری کمی از روی صندلیاش بلند میشود.
کلیه حقوق این سایت متعلق به کتابفروشی آنلاین «کتابخون» میباشد.
2020 © Copyright - almaatech.ir