کتاب پیش از آنکه قهوهات سرد شود 2: داستانهایی از کافه نوشتهی توشیکازو کاواگوچی، ادامهی مجموعهی پرفروش و محبوب پیش از آنکه قهوهات سرد شود است. این کتاب با ترکیبی از عناصر فانتزی و رئالیسم جادویی، داستانهایی جذاب و احساسی را دربارهی سفر در زمان و مواجهه با گذشته روایت میکند. در این جلد، خواننده با شخصیتهای جدیدی آشنا میشود که هر کدام با چالشهای منحصربهفرد خود روبرو هستند و از صندلی جادویی کافهی فونیکولی فونیکیولا برای سفر به گذشته استفاده میکنند.
در این کتاب، گوتارو چیبا، مردی میانسال، پس از سالها پنهانکردن یک راز بزرگ از دخترش، تصمیم میگیرد به گذشته سفر کند تا از بار فشار روحیاش بکاهد. او به کافهی فونیکولی فونیکیولا میرود، جایی که با کمک صندلی جادویی میتواند به بیستودو سال قبل بازگردد. گوتارو در گذشته با دوستش شوئیچی آشنا میشود، کسی که زندگی او را تغییر داد اما در یک حادثهی ناگوار جان خود را از دست داد.
گوتارو با سفر به گذشته، نه تنها به دنبال رهایی از احساس گناه است، بلکه میخواهد حقیقتی را که سالها پنهان کرده، آشکار کند. اما قوانین کافه اجازهی تغییر گذشته را به او نمیدهند و او تنها میتواند با افراد گذشته ملاقات کند و حرفهایش را بزند. این محدودیت، گوتارو را با چالشهای جدیدی روبرو میکند و او باید یاد بگیرد چگونه با گذشتهی خود کنار بیاید.
این کتاب برای علاقهمندان به داستانهای فانتزی، رئالیسم جادویی و روایتهای احساسی بسیار مناسب است. اگر شما هم از خواندن جلد اول این مجموعه لذت بردهاید و به دنبال ادامهی ماجراهای کافهی فونیکولی فونیکیولا هستید، پیش از آنکه قهوهات سرد شود 2: داستانهایی از کافه را از دست ندهید. همچنین، این کتاب برای کسانی که به داستانهای دربارهی سفر در زمان، مواجهه با گذشته و کشف حقیقت علاقهمندند، جذاب خواهد بود. اگر به دنبال کتابی هست که شما را به دنیایی پر از احساسات و تخیل ببرد، این کتاب انتخاب مناسبی است.
گوتارو و شوئیچی در دانشگاه همتیمی بودند. اما همدیگر را از زمان دبستان میشناختند؛ از زمانی که تازه تمرین راگبی را شروع کرده بودند. آن موقع همتیمی نبودند اما گاهی در مسابقات یکدیگر را میدیدند. به نظر نمیرسید از همان اول توجه یکدیگر را جلب کرده باشند. در طول سالهای دبیرستان، هریک از آن دو برای مدرسهی خودش بازی میکرد و در مسابقات رسمی مقابل هم بازی میکردند تا اینکه بهمرور یکدیگر را شناختند.
برحسب اتفاق، هر دو به یک دانشگاه رفتند و آنجا همتیمی شدند. گوتارو در پست مدافع آخر بازی میکرد و شوئیچی مدافع میانی بود.
مدافع میانی که با شمارهی 10 شناخته میشود، ستارهی بازی راگبی است. او مثل توپزن چهارم یا پرتابکننده در بازی بیسبال است یا نقش مهاجم را در فوتبال دارد. شوئیچی مدافع میانی بینظیری بود و به او لقب پیشگو داده بودند، زیرا در مسابقات با بازیهایش معجزه میکرد. حتی بازیکنهای دیگر اعتقاد داشتند او میتواند آینده را ببیند.
بازی راگبی پانزده بازیکن دارد و ده پست. شوئیچی نقاط ضعف و قوت بازیکنان دیگر را یادداشت میکرد. استعداد عجیبی در شناخت و نحوهی بهرهبرداری از هر بازیکن در هر پست داشت. ازاینرو، بهحق عنوان بازیکن ارشد در تیم راگبی دانشگاه را به دست آورد و کمی بعد همه او را مناسب عنوان کاپیتانی تیم دانستند.
از طرفی، گوتارو از ابتدای شروع بازی راگبی در دبستان، پستهای مختلفی را تجربه کرده بود. از آن آدمهایی نبود که بهراحتی به تقاضای دیگران نه بگوید و وقتی تیم کمبود بازیکن داشت، اغلب جانشین میشد. درنهایت شوئیچی تصمیم گرفت در بین تمامی پستها، بهعنوان مدافع آخر بازی کند. مدافع آخر در واقع آخرین سنگر دفاعی بود، بنابراین اهمیت بسیاری داشت. اگر بازیکنی از حریف، خط دفاعی تیمش را میشکست، کار او این بود که با یک تکل تأثیرگذار متوقفش کند و مانع امتیازگیری شود. شوئیچی تکلهای فوقالعادهی گوتارو را میشناخت، به همین دلیل میخواست او در این پست بازی کند. زمانی که شوئیچی در مسابقات رسمی دوران متوسطهی اول و دوم، مقابل گوتارو بازی میکرد، هرگز نتوانسته بود از او عبور کند. تیمی که از تکلهای سهمگین گوتارو برخوردار بود دیگر نگران چیزی نبود. سد آهنین دفاع او بود که به شوئیچی جرئت بازی هجومی میداد.
کلیه حقوق این سایت متعلق به کتابفروشی آنلاین «کتابخون» میباشد.
2020 © Copyright - almaatech.ir