کتاب پا تو کفش دیگری نوشتهی جوجو مویز، یک رمان طنزآمیز و هیجانانگیز است که داستان دو زن با زندگیهای کاملاً متفاوت را روایت میکند. این کتاب که جزء پرفروشترینهای نیویورک تایمز و ساندی تایمز است، با ترکیبی از طنز، درام و عناصر عاشقانه، خواننده را به دنیایی پر از اتفاقات غیرمنتظره و دوستیهای عمیق میبرد.
داستان این کتاب حول محور دو شخصیت اصلی، سم و نیشا، میچرخد. سم یک زن معمولی و کمدرآمد است که در یک شرکت تبلیغاتی کار میکند، در حالی که نیشا زنی ثروتمند و مرفه است که زندگیاش به لطف همسرش در رفاه کامل میگذرد. این دو زن که هیچگونه آشنایی قبلی با هم ندارند، بهطور تصادفی در یک باشگاه ورزشی با هم برخورد میکنند و به دلیل اشتباهی ساده، کیفهای ورزشیشان جابهجا میشود.
سم که عجله دارد تا به یک جلسهی مهم کاری برسد، متوجه نمیشود که کیف نیشا را برداشته و کفشهای پاشنهبلند و گرانقیمت او را به پا میکند. از طرف دیگر، نیشا که کفشهایش گم شده، با تغییر رفتار ناگهانی همسرش مواجه میشود و از هتل اخراج میشود. این اتفاق ساده، زندگی هر دو زن را زیرورو میکند و آنها را به سمت مسیرهای جدیدی سوق میدهد.
جوجو مویز با مهارت، داستان این دو زن را بهگونهای پیش میبرد که خواننده نه تنها با چالشهای شخصی آنها همراه میشود، بلکه به رازهای پنهانی در زندگی آنها نیز پی میبرد. این کتاب نه تنها دربارهی دوستی و همدلی است، بلکه به موضوعاتی مانند اختلافات طبقاتی، قدرت زنان و تغییرات غیرمنتظره در زندگی نیز میپردازد.
این کتاب برای علاقهمندان به رمانهای طنز، درام و داستانهایی با محوریت زنان بسیار مناسب است. اگر شما هم از خواندن کتابهای جوجو مویز مانند من پیش از تو و من پس از تو لذت بردهاید، پا تو کفش دیگری را از دست ندهید. همچنین، این کتاب برای کسانی که به داستانهایی دربارهی دوستی، همدلی و تغییرات زندگی علاقهمندند، جذاب خواهد بود. اگر به دنبال کتابی هست که شما را به دنیایی پر از هیجان، طنز و احساسات ببرد، این کتاب انتخاب مناسبی است.
اولش سعی میکرد همۀ اینها را با سرسختی تاب بیاورد ولی جول گفته بود که ماجرا را شخصی نبیند و خود او هرجا رفته سر کار یک دانه سایمون داشته: «این یارو میخواد برتریش رو ثابت کنه، که مثلاً همهجا رو همه اثر بگذاره.» ولی سایمون دست از این کارهایش برنمیداشت و امان او را میبرید. سم در حضورش حتی موقع بررسی یادداشتهای روزانهاش دستوپایش را گم میکرد. یا موقع جلسات همیشه نگران بود که او حرفش را ببرد. الان هم که سم از خانه بیرون میآمد حس میکرد ته شکمش سنگ انداختهاند. عادت کرده بود سر راه تا شرکت پادکست یا موسیقی بدون کلام گوش کند تا حواسش از چیزی که در انتظارش بود پرت شود. هر روز که میرسید سایمون از توی دفتر شیشهای خودش سر بالا میکرد و به ساعت دفترش نگاه میکرد. حتی اگر پنج دقیقه زودتر هم رسیده بود باز یک ابرو بالا میداد. در پایان هر روز هم به سم پیامک میداد و از پیشرفت کار برنامۀ کارلینگ میپرسید یا میخواست بداند او دوباره کاتالوگهای جدید را دیده که به هم نچسبیده باشند یا نه. این اتفاق یک بار افتاده بود و آن هم در زمانی که سم مسافرت رفته و هاردیپ قرار بود کارها را بازبینی کند ولی این حرفها توی گوش سایمون نمیرفت.
دو ماه طول کشید تا سم فهمید که سایمون با مردها این رفتار را ندارد. وقت حرف زدن با آنها گل از گلش میشکفت و پیشنهادهایش لحنی دوستانه داشتند. مثلاً میگفت بروند لبی تر کنند تا بعد حرف بزنند و مشکل را حل کنند. موقع حرف زدن با زنهای جوانتر هم خیلی نزدیک به آنها میایستاد و دو دستش را توی هر دو جیب میکرد؛ مثل کسی که میخواهد چیزش را نشانشان بدهد و صاف به اندامشان خیره میشد. بعضیها مثل دی جواب لبخندش را میدادند و با او گرم میگرفتند اما بعد میآمدند توی دستشویی زنانه پشت سرش بد میگفتند: «مرتیکۀ حالبههمزن. ازش عقم میآد.».
کلیه حقوق این سایت متعلق به کتابفروشی آنلاین «کتابخون» میباشد.
2020 © Copyright - almaatech.ir