کتاب «دختری با صدای بلند» داستان دختری است که علیرغم همه موانع و محدودیتهای اجتماعی، جسارت سخنگفتن و بروز احساساتش را پیدا میکند. این کتاب روایتی متفاوت از رشد، هویت و مبارزه برای شنیدهشدن است؛ سفری پر فراز و نشیب در مواجهه با سنت، فشارهای خانوادگی و جستوجوی معنا در دنیایی که اغلب صدای زنان را نادیده میگیرد. نویسنده با قلمی روان و صمیمی، ما را به دل دغدغهها، شکها و امیدهای «دختری با صدای بلند» میبرد. روایت کتاب، نهتنها از مبارزه بیرونی شخصیت اصلی با جامعه، بلکه از دیالوگهای درونی او درباره ارزش، قدرت و حق انتخاب سخن میگوید. این اثر در بستری فرهنگی روایت میشود که داشتن صدایی مستقل و شنیدهشدن برای زنان، نوعی شجاعت است. نویسنده با روایتی الهامبخش، نشان میدهد چگونه یک دختر جوان میتواند مسیر خود را بیابد، ارزشهای خود را کشف کند و صدایش را به گوش دنیا برساند.
زنان و دخترانی که به دنبال نمونههای الهامبخش هستند و میخواهند صدای خود را در جهان تقویت کنند. علاقهمندان به ادبیات زنان و آثار انگیزشی درباره رشد فردی. افرادی که کتابهایی مثل «دختر تحصیلکرده» یا «این زنان کینهای نسبت به کفشها دارند» را دوست داشتند. همه کسانی که دغدغه عدالت اجتماعی، خودشناسی و قدرت کلمات را دارند.
«باآنهمه غم و خاطره، کل آن شب نتوانستم بخوابم. با سر زدن سپیده حتی نتوانستم روی پاهایم بایستم تا کارهای روزانه مثل جارو زدن، لباس شستن یا آسیاب کردن لوبیا برای بابا را انجام دهم. روی تشک دراز میکشم، چشمانم را بسته نگه میدارم و در صداهای اطرافم دقیق میشوم. به فریاد خروسی در دوردست گوش میدهم، فریاد اندوهی عمیق؛ به توکاهای درخت انبهمان که هر روز صبح آهنگ شاد خود را میخوانند. از دور گوش میکنم، یک نفر، شاید یکی از کشاورزان، تبر را به تنهی درختی میزند. ضربه، ضربه، ضربه. گوش میدهم که جاروها در محوطهای روی زمین میچرخند، مادری در محوطهای دیگر فرزندانش را صدا میکند که بیدار شوند و حمام کنند و میگوید از آب دیگ سفالی استفاده کنند، نه از آب سطل آهنی. صداها هر صبح مثل هماند، اما امروز هر صدا ضربهای است به قلبم، یادآوریِ هولناکی از اینکه عروسیام نزدیک است. بیدار میشوم و مینشینم. کایوس هنوز روی تشکش خوابیده. چشمانش را بسته اما به نظر میرسد دودل است که بیدار شود یا نه. از روزی که مامان را به خاک سپردیم برای تکان دادن پلکهایش تقلا میکند، سرش را به چپ و راست میچرخاند و پلکهایش را میلرزاند. به او نزدیک میشوم، کف دستم را روی پلکهایش فشار میدهم و آهنگ آرامی را در گوشش میخوانم تا آرام شود.»
کلیه حقوق این سایت متعلق به کتابفروشی آنلاین «کتابخون» میباشد.
2020 © Copyright - almaatech.ir