کتاب «به وقت بیروت» روایت زندگی شهید فرهنگی، حجتالاسلاموالمسلمین ابراهیم انصاری است که از محرومترین نقاط کشور برخاست، با کمترین امکانات بزرگترین کارها را انجام داد و به مسئولی تحولآفرین، پرکار و تراز انقلاب تبدیل شد. «به وقت بیروت» که شامل خاطرات همراهان، نزدیکان و آشنایان این شهید والامقام از ایران تا آفریقا و سودان است، به قلم حجتالاسلام مصطفی رضایی به زیور طبع آراسته شده و انتشارات حماسه یاران نیز آن را به چاپ رسانده است.
شایانذکر است شهید انصاری رایزن فرهنگی جمهوری اسلامی ایران در لبنان بود که سال 1392 در حمله تروریستی به سفارت ایران در بیروت به شهادت رسید.
کتاب «به وقت بیروت» نوشته مصطفی رضایی روایت داستانی از زندگی شهید ابراهیم انصاری روحانی مبلغی است که پس از یکعمر مجاهدت سرانجام مزدش را با خون سرخش گرفت. او در کودکی به همراه خانواده راهی کویت شد و در همان جا در سالهای نوجوانی موفق شد در لباس طلبگی دربیاید. با پیروزی انقلاب به قم آمد و در سالهای جنگ بهعنوان طلبه در جبهه حضور داشت. پس از آن بهعنوان مسئول تبلیغات در چندین استان فعالیت کرد و به دلیل عملکرد شایسته و تسلط بر زبان عربی برای تبلیغ بینالملل انتخاب گشت و به خارطوم مرکز سودان رفت. او در این کشور منشأ خدمات بسیاری شد و در مقابل هجمه شدید وهابیت توانست مردم را با نور اهلبیت آشنا گرداند. او به اصرار مردم سودان مدتی بیش از زمان مأموریت در آنجا ماند و پس از آن بهعنوان رایزن فرهنگی به لبنان اعزام شد که در آنجا در طی حمله تروریستی به سفارت ایران به مقام شهادت رسید. مرور زندگی او نشان میدهد سالها مخلصانه و با تلاش فراوان برای تبلیغ دین خدا تلاش کرد و خود را شایسته مقام شهادت ساخت. این کتاب برشهایی از زندگی این عالم مجاهد است.
سوابق کاری شهید ابراهیم انصاری
مدیرکل اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی در استان هرمزگان به مدت دو سال (از سال 1371- 1373)
مدیرکل اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی در استان گیلان به مدت ده سال (از سال 1373-1383)
رایزن فرهنگی جمهوری اسلامی ایران در سودان به مدت پنج سال ونیم (از سال 1383- 1389)
مدیرکل آفریقا - عربی در سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی به مدت سه سال (از سال 1389- 1392)
چند روز یکبار یکی از برادرها به ابراهیم سر میزد تا اگر کم و کسریای دارد برایش تهیه کند. حجره ابراهیم یخچال نداشت و او از یخچال مشترک مدرسه استفاده میکرد. برادرها، بعد از چند سال کار در کویت دستشان به دهانشان میرسید دوست نداشتند برای برادر کوچکتر چیزی کم بگذارند.
روز بعد یخچال کوچکی را برای حجره ابراهیم خریدند. ابراهیم اخمهایش در هم بود و گاهی با لبخندی زورکی خودش را خوشحال نشان میداد تا عباس ناراحت نشود.
چند روز بعد خبری از هدیه برادرها نبود. ابراهیم یخچال را به فقیری بخشیده بود که کنار مدرسه زندگی میکرد. او با زبان بیزبانی به برادرهایش گفت که اگر چیزی بیشتر از امکانات طلاب مدرسه برایش بخرند، همین سرنوشت را پیدا میکند.
کلیه حقوق این سایت متعلق به کتابفروشی آنلاین «کتابخون» میباشد.
2020 © Copyright - almaatech.ir